English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
census of production امار تخمینی تولیدات در یک کشور در مدت معین
Other Matches
vital statistics امار زاد و ولد و مرگ و میر امار حیاتی
balance of trade تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
estimative تخمینی
production/export riser system تولیدات
major product تولیدات عمده
uncertainty خطای تخمینی
estimated position نقطه تخمینی
uncertainties خطای تخمینی
production of sound تولیدات صدا
budgetary accounts حسابهای تخمینی
dysmetria اختلال حرکتی- تخمینی
rule of thumb حساب تخمینی و فرضی
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
protectionism سیستم حمایت از تولیدات داخلی
production base مبنای تولید یا تولیدات ملی
false attack حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
Burundi کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
censuses امار
statistics امار
census امار
vital statistics امار حیاتی
statisticians امار شناس
statistics شاخص امار
statistically از روی امار
bureaus of census اداره امار
demography امار نگاری
statistician امار شناس
census of production امار سرشماری
descriptive statistics امار تشریحی
necrology امار متوفیات
quantum statistics امار کوانتومی
records available امار دردست
inferential statistics امار استنباطی
descriptive statistics امار توصیفی
mathematical statistics امار ریاضی
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
utilization statistics امار بهره وری
time series data امار سریهای زمانی
einstein bose statistics امار بوز- اینشتین
multivariate statistics امار چند متغیری
bose einstein statistics امار بوز- اینشتین
general information data اطلاعات و امار عمومی
fermi dirac statictics امار فرمی- دیراک
plant records امار تجهیزات کارگاه
vital statistics امار مربوط به زندگی
vital statistics امار ثبت احوال
demographer متخصص امار گیری مردم
natimortality امار مرده زاییده شدگان
census office اداره امار و ثبت احوال
register ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registering ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registers ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
randomize بصورت امار تصادفی نشان دادن
chart of attributes جدول امار تعیین درجه مرغوبیت کالا
nonaligned کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
econometrics کاربردریاضیات و امار در اندازه گیری تفسیر و بررسی پدیدههای اقتصادی
scientific socialism بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
country cover diagram دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
fosdic دستگاه ورودی که توسط اداره امار بکاربرده میشود تا اطلاعات پرسشنامههای اماری تکمیل شده را به درون کامپیوتربخواند
quantity equation of exchange یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
auxiliary معین
auxiliaries معین
precise معین
regulars معین
subsidiary معین
regular معین
adjutant معین
ally معین
settled معین
limiting معین
accessorial معین
adjutor معین
rubicon حد معین
specific معین
specifics معین
indeterminate نا معین
adjutants معین
punctual معین
allying معین
specified معین
determinate معین
subsidiaries معین
accessory معین
certain معین
ledgers معین
ledger معین
fixed معین
given معین
definite معین
ancillary معین
allotted time وقت معین
space مدت معین
draw the line <idiom> معین کردن
settles معین کردن
general ledger معین عام
adverbs معین فعل
adverb معین فعل
designates معین کردن
specifics مخصوص معین
specific مخصوص معین
define معین کردن
dosing اندازه معین
defined معین کردن
doses اندازه معین
defines معین کردن
ledger card کارت معین
figure out معین کردن
determinately بطور معین
adverb modifying a verb معین فعل
aoristic غیر معین
assignable معین مشخص
spaces مدت معین
at a stated time در وقت معین
limit معین کردن
do فعل معین
positive یقین معین
settle معین کردن
specifying معین کردن
definitive معین کننده
insets : معین کردن
inset : معین کردن
specify معین کردن
denominate معین کردن
specifies معین کردن
determinate error خطای معین
dosed اندازه معین
span مدت معین
anyone هرشخص معین
periodically در فواصل معین
specified time وقت معین
destined مقصد معین
systematically با روش معین
spans فاصله معین
spans مدت معین
spanning فاصله معین
spanning مدت معین
spanned فاصله معین
spanned مدت معین
span فاصله معین
rhomboidal شبه معین
rose bay گل معین التجاری
on a given day در روزی معین
statically determined از نظراستاتیکی معین
designating معین کردن
regulars معین مقرر
allocate معین کردن
thetic مقرر معین
auxiliaries امدادی معین
shall فعل معین
auxiliary امدادی معین
dose اندازه معین
thetical مقرر معین
defining معین کردن
allocates معین کردن
regular معین مقرر
linking verb فعل معین
part performance عقد معین
designate معین کردن
the fullness of time وقت معین
allocating معین کردن
times وقت معین کردن
ratio نسبت معین وثابت
timed وقت معین کردن
time وقت معین کردن
ratios نسبت معین وثابت
To lay down certain conditions . شرایطی معین کردن
systematically ازروی یک اسلوب معین
aorist ماضی غیر معین
pre appoint قبلا معین کردن
overtime بیش از وقت معین
identifier معین کننده هویت
uncaused بدون علت معین
pre appoint از پیش معین کردن
to plant out درفاصلههای معین کاشتن
plant out در فواصل معین کاشتن
statically determined از نظر ایستایی معین
statically indeterminate از نظر ایستایی نا معین
subsidiarily بطور معین یا متمم
law of difinte proportions قانون نسبتهای معین
open contract قرارداد غیر معین
magnetic ledger card کارت معین مغناطیسی
modal auxiliary فعل معین شرطی
nonsignificant غیر معین نامعلوم
fixed cost هزینه ثابت و معین
predeterminate از پیش معین شده
speciosity کیفیت معین ومشخص
to map out جز بجز معین کردن
circumstanced دارای یک حالت معین
at home پذیرایی در ساعت معین
patch مدت زمان معین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com