English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
vital statistics امار مربوط به زندگی
Other Matches
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
vital statistics امار زاد و ولد و مرگ و میر امار حیاتی
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
census امار
censuses امار
statistics امار
bureaus of census اداره امار
descriptive statistics امار توصیفی
descriptive statistics امار تشریحی
quantum statistics امار کوانتومی
census of production امار سرشماری
records available امار دردست
statistician امار شناس
statisticians امار شناس
inferential statistics امار استنباطی
demography امار نگاری
statistically از روی امار
necrology امار متوفیات
mathematical statistics امار ریاضی
vital statistics امار حیاتی
statistics شاخص امار
multivariate statistics امار چند متغیری
einstein bose statistics امار بوز- اینشتین
time series data امار سریهای زمانی
bose einstein statistics امار بوز- اینشتین
utilization statistics امار بهره وری
general information data اطلاعات و امار عمومی
vital statistics امار ثبت احوال
plant records امار تجهیزات کارگاه
fermi dirac statictics امار فرمی- دیراک
demographer متخصص امار گیری مردم
census office اداره امار و ثبت احوال
natimortality امار مرده زاییده شدگان
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
randomize بصورت امار تصادفی نشان دادن
registers ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registering ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
register ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
census of production امار تخمینی تولیدات در یک کشور در مدت معین
chart of attributes جدول امار تعیین درجه مرغوبیت کالا
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
econometrics کاربردریاضیات و امار در اندازه گیری تفسیر و بررسی پدیدههای اقتصادی
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
scientific socialism بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
fosdic دستگاه ورودی که توسط اداره امار بکاربرده میشود تا اطلاعات پرسشنامههای اماری تکمیل شده را به درون کامپیوتربخواند
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
life زندگی
vivification زندگی
living زندگی
lives of great men زندگی
togetherness زندگی با هم
vita زندگی
lifeline خط زندگی
eau de vie اب زندگی
existences زندگی
existence زندگی
lives زندگی
lifelines خط زندگی
habitance زندگی
habitancy زندگی
wile a در زندگی
standard of living سطح زندگی
bane مخرب زندگی
sequestered life زندگی مجرد
scheme of life نقشه زندگی
career دوره زندگی
livers زندگی کننده
liver زندگی کننده
life دوران زندگی
standard of living معیار زندگی
lives دوران زندگی
animates زندگی بخشیدن
renascence زندگی مجدد
careered دوره زندگی
lark روش زندگی
rurality زندگی روستایی
standards of living معیار زندگی
evening of life شام زندگی
monandry زندگی با یک شوهر
monkery زندگی راهبی
careers دوره زندگی
domiciled [law] [politics] <adj.> محل زندگی
resident <adj.> محل زندگی
life expectancies امید به زندگی
animality زندگی جانوران
standard of living استاندارد زندگی
larks روش زندگی
parasitism زندگی طفیلی
careering دوره زندگی
life expectancies امید زندگی
life-cycles چرخه زندگی
sentience زندگی فکری
life-cycle چرخه زندگی
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
lifelike زندگی مانند
scheme of life رویه زندگی
life insurance بیمه زندگی
public life زندگی در سیاست
public life زندگی سیاسی
fireside زندگی خانگی
social life زندگی اجتماعی
(the) high life <idiom> زندگی تجملاتی
cohabitation زندگی باهم
facts of life <idiom> حقایق زندگی
firesides زندگی خانگی
cost of living هزینه زندگی
standards of living استاندارد زندگی
standards of living سطح زندگی
life expectancy امید به زندگی
vital وابسته به زندگی
animate زندگی بخشیدن
planetary life زندگی دربدر
life expectancy امید زندگی
tribalism زندگی ایلیاتی
biography تاریخچه زندگی
afterlife زندگی پس از مرگ
vegetation زندگی گیاهی
biographies تاریخچه زندگی
lifeless عاری از زندگی
Shame on you ! تف بر این زندگی
redivivus زندگی نویافته
lifetimes مدت زندگی
lifetime دوره زندگی
lifetime مدت زندگی
living standard سطح زندگی
level of living سطح زندگی
going مشی زندگی
intravitam در زمان زندگی
intravital در زمان زندگی
country life زندگی روشنایی
lifetimes دوره زندگی
enlivening زندگی بخشیدن
habit زندگی کردن
temporal life زندگی موقت
life instinct غریزه زندگی
life history تاریخچه زندگی
life experiences تجارب زندگی
life cycle دوره زندگی
enliven زندگی بخشیدن
life chance مجال زندگی
enlivened زندگی بخشیدن
habits زندگی کردن
incertitude ناپایداری زندگی
vitalize زندگی دادن
ever lasting life زندگی جاویدان
easy circumstances زندگی راحت
vital energy نیروی زندگی
uterine life زندگی زهدانی
eremitic life زندگی زاهدانه
hutment زندگی در کلبه
concubinage زندگی بطورصیغه
he lives on air زندگی میکند
happy life زندگی باخوشدل
happy life زندگی اسوده
living area منطقه زندگی
eremitism زندگی زاهدانه
life motto شعار زندگی
livable قابل زندگی
live forever زندگی ابدی
pied-a-terre جای زندگی
pieds-a-terre جای زندگی
liveable قابل زندگی
living cost هزینه زندگی
modus vivendi روش زندگی
dwelt زندگی کرد
living expenses هزینه زندگی
living death زندگی مرگبار
life of privation زندگی در سختی
marriage life زندگی زناشویی
married life زندگی زناشویی
lifestyles شیوهی زندگی
lifeway طرز زندگی
life style سبک زندگی
single life زندگی مجردی
life sustenance گذران زندگی
joie de vivre نشاط زندگی
lifestyle شیوهی زندگی
a life full of incidents زندگی پر رویداد
azoic تهی از زندگی
enlivens زندگی بخشیدن
soldiering زندگی سربازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com