English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
tumify اماس کردن متورم ساختن
Other Matches
swells متورم کردن
swell متورم کردن
swelled متورم کردن
antineuritic برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
bags باد کردن متورم شدن
bag باد کردن متورم شدن
appendicitis اماس ضمیمه روده اماس اپاندیس
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
swells اماس کردن
swelled اماس کردن
intumesce اماس کردن
swell اماس کردن
bunchout اماس کردن
huff اماس کردن
inflame دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflames دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflaming دارای اماس کردن ملتهب کردن
strumose متورم
protuberant متورم
inflamed متورم
torose متورم
gouty متورم
inflated متورم
tumefactive متورم
dropsical متورم
ventricose متورم
turgescent متورم
strumous متورم
adipoma پیه متورم
inflates متورم شدن
distend متورم شدن
belly out متورم شدن
bulging متورم شدن
bulges متورم شدن
bulged متورم شدن
distends متورم شدن
baggy کیسهای متورم
turgid متورم متسع
inflate متورم شدن
distending متورم شدن
goutily بطور متورم
tumid <adj.> متورم شده
puffy <adj.> متورم شده
tumorous متورم مغرور
puffed out <adj.> متورم شده
baggiest کیسهای متورم
bulge out متورم شدن
baggier کیسهای متورم
puffed <adj.> متورم شده
turgid <adj.> متورم شده
bulge متورم شدن
inflating متورم شدن
tumescent متورم ورقلنبیده
inflater متورم کننده
inflator متورم کننده
tumid ورم کرده متورم
tumidly به طور متورم یا اماسیده
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
work up ترکیب کردن ساختن
gets مجاب کردن ساختن
to lay it on thick نصب کردن ساختن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
get مجاب کردن ساختن
getting مجاب کردن ساختن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
attracts جذب کردن مجذوب ساختن
entombs دفن کردن مقبره ساختن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
entomb دفن کردن مقبره ساختن
entombed دفن کردن مقبره ساختن
fraternizes برادری کردن متفق ساختن
reproduce چاپ کردن دوباره ساختن
reproduced چاپ کردن دوباره ساختن
entombing دفن کردن مقبره ساختن
reproduces چاپ کردن دوباره ساختن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
reproducing چاپ کردن دوباره ساختن
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
detect کشف کردن نمایان ساختن
attract جذب کردن مجذوب ساختن
pleases خشنود ساختن کیف کردن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
fraternising برادری کردن متفق ساختن
fraternize برادری کردن متفق ساختن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
fraternized برادری کردن متفق ساختن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
emboss مزین کردن پرجلوه ساختن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
fraternizing برادری کردن متفق ساختن
fraternises برادری کردن متفق ساختن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
attracting جذب کردن مجذوب ساختن
detected کشف کردن نمایان ساختن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
detects کشف کردن نمایان ساختن
subduing مقهور ساختن رام کردن
subdues مقهور ساختن رام کردن
spellbind مجذوب کردن مفتون ساختن
subdue مقهور ساختن رام کردن
please خشنود ساختن کیف کردن
fraternised برادری کردن متفق ساختن
attracted جذب کردن مجذوب ساختن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
improvises انا ساختن تعبیه کردن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
provide میسر ساختن تامین کردن
retard کند ساختن معوق کردن
retarding کند ساختن معوق کردن
retards کند ساختن معوق کردن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
provides میسر ساختن تامین کردن
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
localises محلی کردن موضعی ساختن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
destroy ویران کردن نابود ساختن
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
localising محلی کردن موضعی ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
destroying ویران کردن نابود ساختن
incapacitating ناتوان ساختن محجور کردن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
pt down هرز اب ساختن منکوب کردن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
incapacitates ناتوان ساختن محجور کردن
to cotton with each other باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton together باهم ساختن یارفاقت کردن
to bear with a person باکسی ساختن یاسازش کردن
lane کوچه ساختن منشعب کردن
fructify برومند کردن بارور ساختن
lanes کوچه ساختن منشعب کردن
tepefy ولرم کردن ملول ساختن
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
surprize متعجب ساختن غافلگیر کردن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
destroys ویران کردن نابود ساختن
frank باطل کردن مصون ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
franked باطل کردن مصون ساختن
franking باطل کردن مصون ساختن
franks باطل کردن مصون ساختن
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
incapacitated ناتوان ساختن محجور کردن
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
incapacitate ناتوان ساختن محجور کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com