Dictiornary-Farsi | امانتی سپرده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 76 (6 milliseconds)

English	Persian
fiduciary	امانتی سپرده


Other Matches

depositor	صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
give in trust	امانتی
deposited	امانتی
bonded	امانتی
fiducial	امانتی
fiduciary	امانتی
fiduciary	امانتدار امانتی
left-luggage office	دفتر بار امانتی
Where is the left-luggage office?	دفتر بار امانتی کجاست؟
pneumatic disatch	بردن بستههای امانتی بالوله بوسیله هوای فشرده
postpaid	پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
multipe expansion of credit	استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
depositary	سپرده
fiduciary	سپرده
guarantee	سپرده
trust fund	سپرده
deposits	: سپرده
deposits	سپرده
guarantees	سپرده
guaranteed	سپرده
deposit	: سپرده
deposit	سپرده
trust fund	وجوه سپرده
guarantee fund	سپرده تضمینی
guaranteed	وثیقه سپرده
foreign deposit	سپرده خارجی
idle deposit	سپرده بلااستفاده
legal deposit	سپرده قانونی
money on d.	پول سپرده
money on deposit	پول سپرده
fixed term deposit	سپرده ثابت
recognizance	سپرده التزامی
quasi deposit	شبه سپرده
guarantee	وثیقه سپرده
certificate of deposit	گواهی سپرده
appropriation refund	بازپرداخت سپرده
trust fund	سپرده امانی
demand deposit	سپرده جاری
demand deposit	سپرده دیداری
deposit ratio	نسبت سپرده
deposit accounts	حساب سپرده
depositery	نگهدارنده سپرده
deposit account	حساب سپرده
bank deposit	سپرده بانکی
appropriation title	عنوان سپرده
guarantees	وثیقه سپرده
idle deposit	سپرده راکد
depositary for a fund	سپرده برای یک صندوق
appropriation reimbur sement	تامین سپرده یاوثیقه
open allotment	حساب سپرده باز
depositery	محل نگهداری سپرده
deposit slip	اعلامیه پرداخت سپرده
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
deposit multiplier	ضریب بهم فزاینده سپرده
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
Money entrusted to my care .	پولی که با مانت نزد من سپرده شد
army deposit fund	سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
demand deposit	سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
pass book	برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
inspectorates	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorate	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
escrow	موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
forwarded <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
delivered <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
consigned <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
committed <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]

fiduciary

امانتی سپرده