English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English Persian
assay امتحان عیارگری
assays امتحان عیارگری
Other Matches
assay عیارگری
assays عیارگری
inspection امتحان
checking امتحان
try امتحان
tries امتحان
checked امتحان
quizzes امتحان
assay امتحان
examinations امتحان
tentatively من باب امتحان
assays امتحان
checks امتحان
check امتحان
quiz امتحان
tested امتحان
trials امتحان ها
examinations امتحان ها
tests امتحان ها
trials امتحان
trial امتحان
examination امتحان
test امتحان
trial امتحان
test امتحان
quiz [American] امتحان
examination امتحان
tests امتحان
pretest امتحان مقدماتی
examinable قابل امتحان
examination امتحان ازمایش
examinee امتحان شونده
preliminary امتحان مقدماتی
examinee امتحان دهنده
test anxiety اضطراب امتحان
essay examination امتحان انشایی
temptation ازمایش امتحان
temptations ازمایش امتحان
crucible امتحان سخت
crucibles امتحان سخت
examination anxiety اضطراب امتحان
preliminaries امتحان مقدماتی
examinations امتحان ازمایش
bar examination امتحان وکالت
probational ازمایش امتحان
proctor نافر امتحان
unaudited <adj.> امتحان نشده
unchecked <adj.> امتحان نشده
unevaluated <adj.> امتحان نشده
unexamined <adj.> امتحان نشده
uninspected <adj.> امتحان نشده
untested <adj.> امتحان نشده
unverified <adj.> امتحان نشده
put to test امتحان کردن
to make a trial of امتحان کردن
qualifying examination امتحان صلاحیت
to bring to the proof امتحان کردن
to give an examination امتحان کردن
to take an examination امتحان دادن
tripos امتحان حساب
unsight امتحان نکرده
vivas voce امتحان شفاهی
To flunk a course . To fail an exam. در امتحان رد شدن
probation ازمایش امتحان
tested امتحان محک
examiners امتحان کننده
tested امتحان کردن
test امتحان محک
test امتحان کردن
trials امتحان کردن
experiments امتحان عمل
experimenting امتحان عمل
tests امتحان محک
experiment امتحان عمل
tests امتحان کردن
examiner امتحان کننده
experimented امتحان عمل
trials ازمایش امتحان
examines امتحان کردن
try امتحان کردن
examine امتحان کردن
examined امتحان کردن
examining امتحان کردن
trial ازمایش امتحان
tries امتحان کردن
trial امتحان کردن
viva voce شفاها امتحان شفاهی
try (something) out <idiom> امتحان کردن(چیزی)
to give an examination صورت امتحان دادن
try on <idiom> امتحان کردن لباس
checks امتحان کردن بازرسی
checked امتحان کردن بازرسی
check امتحان کردن بازرسی
to do a test امتحان کتبی نوشتن
tests ازمایش کردن امتحان
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
testable امتحان پذیر ازمایشی
test ازمایش کردن امتحان
invigilating در امتحان نظارت کردن
to buy on trial بشرط امتحان خریدن
check lock ساعت امتحان کننده
invigilate در امتحان نظارت کردن
invigilated در امتحان نظارت کردن
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
reexamine دوباره امتحان کردن
hold water از امتحان درست درامدن
tested ازمایش کردن امتحان
midyear امتحان نیمه سال
invigilates در امتحان نظارت کردن
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
gre امتحان ورودی بعد از لیسانس
to get a pass in physics در امتحان فیزیک قبول شدن
to check out something چیزی را بررسی یا امتحان کردن
To pass the exam on the first try. یک ضرب در امتحان قبول شدن
To purchase on approval . بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
graduate record examination امتحان ورودی بعد ازلیسانس
palpate لمس کردن امتحان نمودن
acid test وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
to put to proof امتحان کردن محک زدن
matriculation امتحان ورودی دانشگاه کنکور
pretest امتحان مقدماتی بعمل اوردن
shibboleths امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
test paper کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
ordeal امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
placements تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
ordeals امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
to try on برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
The exam was too easy for words . امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
How many students passed the exam? چند نفر در امتحان قبول شدند؟
placement تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
To mark the examination papers . ورقه های امتحان رانمره دادن
urinoscopy پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
greats امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
he went out in the poll امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
great go امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
to try something completely new <idiom> چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
He feels shame at failing in his exam . ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
feasibility امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
to plagiarize در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to crib در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
x ray بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
examination معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examinations معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
enquires تحقیق کردن امتحان کردن
enquired تحقیق کردن امتحان کردن
inquired تحقیق کردن امتحان کردن
inquire تحقیق کردن امتحان کردن
inquires تحقیق کردن امتحان کردن
untried امتحان نشده محاکمه نشده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com