English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English Persian
examiner امتحان کننده
examiners امتحان کننده
Search result with all words
check lock ساعت امتحان کننده
Other Matches
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
trial امتحان
tries امتحان
try امتحان
check امتحان
assays امتحان
tentatively من باب امتحان
trials امتحان
quizzes امتحان
quiz امتحان
tested امتحان
tests امتحان
test امتحان
checking امتحان
inspection امتحان
checked امتحان
checks امتحان
tests امتحان ها
trials امتحان ها
examinations امتحان ها
trial امتحان
examination امتحان
test امتحان
examinations امتحان
quiz [American] امتحان
examination امتحان
assay امتحان
tested امتحان کردن
to take an examination امتحان دادن
test امتحان محک
unsight امتحان نکرده
tripos امتحان حساب
test امتحان کردن
To flunk a course . To fail an exam. در امتحان رد شدن
trials امتحان کردن
trials ازمایش امتحان
trial ازمایش امتحان
vivas voce امتحان شفاهی
tested امتحان محک
assays امتحان عیارگری
assay امتحان عیارگری
unexamined <adj.> امتحان نشده
uninspected <adj.> امتحان نشده
untested <adj.> امتحان نشده
unverified <adj.> امتحان نشده
probation ازمایش امتحان
bar examination امتحان وکالت
unchecked <adj.> امتحان نشده
unaudited <adj.> امتحان نشده
unevaluated <adj.> امتحان نشده
tests امتحان محک
tests امتحان کردن
examinee امتحان شونده
experimenting امتحان عمل
experimented امتحان عمل
experiment امتحان عمل
proctor نافر امتحان
trial امتحان کردن
probational ازمایش امتحان
pretest امتحان مقدماتی
experiments امتحان عمل
preliminaries امتحان مقدماتی
examination anxiety اضطراب امتحان
examinee امتحان دهنده
test anxiety اضطراب امتحان
qualifying examination امتحان صلاحیت
examinable قابل امتحان
essay examination امتحان انشایی
to make a trial of امتحان کردن
put to test امتحان کردن
preliminary امتحان مقدماتی
tries امتحان کردن
try امتحان کردن
examine امتحان کردن
to bring to the proof امتحان کردن
crucibles امتحان سخت
crucible امتحان سخت
temptations ازمایش امتحان
temptation ازمایش امتحان
examinations امتحان ازمایش
to give an examination امتحان کردن
examination امتحان ازمایش
examining امتحان کردن
examines امتحان کردن
examined امتحان کردن
viva voce شفاها امتحان شفاهی
invigilating در امتحان نظارت کردن
tested ازمایش کردن امتحان
invigilated در امتحان نظارت کردن
tests ازمایش کردن امتحان
invigilate در امتحان نظارت کردن
hold water از امتحان درست درامدن
midyear امتحان نیمه سال
invigilates در امتحان نظارت کردن
try (something) out <idiom> امتحان کردن(چیزی)
checked امتحان کردن بازرسی
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
try on <idiom> امتحان کردن لباس
check امتحان کردن بازرسی
testable امتحان پذیر ازمایشی
to do a test امتحان کتبی نوشتن
checks امتحان کردن بازرسی
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
to buy on trial بشرط امتحان خریدن
test ازمایش کردن امتحان
reexamine دوباره امتحان کردن
to give an examination صورت امتحان دادن
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
to put to proof امتحان کردن محک زدن
To pass the exam on the first try. یک ضرب در امتحان قبول شدن
to get a pass in physics در امتحان فیزیک قبول شدن
To purchase on approval . بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
to check out something چیزی را بررسی یا امتحان کردن
matriculation امتحان ورودی دانشگاه کنکور
graduate record examination امتحان ورودی بعد ازلیسانس
gre امتحان ورودی بعد از لیسانس
acid test وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
pretest امتحان مقدماتی بعمل اوردن
palpate لمس کردن امتحان نمودن
shibboleths امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
to try on برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
How many students passed the exam? چند نفر در امتحان قبول شدند؟
ordeal امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
urinoscopy پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
placements تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
The exam was too easy for words . امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
test paper کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
placement تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
To mark the examination papers . ورقه های امتحان رانمره دادن
ordeals امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
greats امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
to try something completely new <idiom> چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
great go امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
he went out in the poll امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
He feels shame at failing in his exam . ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
feasibility امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
to crib در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to plagiarize در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
x ray بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com