English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
Other Matches
elongating دراز کردن امتداد دادن
prolongate طولانی کردن امتداد دادن
elongate دراز کردن امتداد دادن
elongates دراز کردن امتداد دادن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
to eke out امتداد دادن
extension امتداد دادن
extensions امتداد دادن
eke out امتداد دادن
extend امتداد دادن
fine draw امتداد دادن
extends امتداد دادن
prolonging امتداد دادن
prolong امتداد دادن
prolongs امتداد دادن
extending امتداد دادن
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
algebra ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
diffusely مفصلا"
at full length مفصلا`
lengthily مفصلا"
at length مفصلا`
copiously فراوان زیاد مفصلا
large n مفصلا بطور کلی
In ditail . Diffusively . بطور مفصل ( مفصلا")
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
go baseline حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
right on <idiom> نشان دادن موافقت (درست است بله)
tabulation 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
set in order درست کردن
fashions درست کردن
fabricating درست کردن
fabricates درست کردن
to set درست کردن
fabricated درست کردن
fabricate درست کردن
to sct aright درست کردن
cleaned درست کردن
make up درست کردن
to cleanvp درست کردن
concocting درست کردن
to set to rights درست کردن
fashion درست کردن
cleans درست کردن
build درست کردن
to set in order درست کردن
trim درست کردن
to put in to shape درست کردن
buildings درست کردن
fashioning درست کردن
builds درست کردن
trimmest درست کردن
to erect into درست کردن از
fashioned درست کردن
fix up درست کردن
trims درست کردن
to put to rights درست کردن
clean درست کردن
redd درست کردن
corrects درست کردن
adapt درست کردن
weaves درست کردن
weave درست کردن
shape درست کردن
to get up درست کردن
set right درست کردن
cleanest درست کردن
indite درست کردن
manufacture درست کردن
manufactured درست کردن
concocted درست کردن
shapes درست کردن
gully درست کردن
gullies درست کردن
makes درست کردن
gulleys درست کردن
make درست کردن
concoct درست کردن
to riven laths یا درست کردن
correct درست کردن
concocts درست کردن
correcting درست کردن
to fix up درست کردن
fettle درست کردن
manufactures درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
vint درست کردن یا ریختن
scrambling املت درست کردن
ponds حوض درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
scrambles املت درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
reconditioned دوباره درست کردن
scrambled املت درست کردن
scramble املت درست کردن
hedges خاربست درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
hedge خاربست درست کردن
blow down بافوت درست کردن
hedged خاربست درست کردن
dowel میخچه درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
railroads پاپوش درست کردن
to toss up زود درست کردن
dress درست کردن لباس
dresses درست کردن لباس
corn popping درست کردن چس فیل
manipulates با استادی درست کردن
manipulated با دست درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
stage craft فن درست کردن نمایش
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
team دسته درست کردن
image erection درست کردن تصویر
manipulated با استادی درست کردن
teams دسته درست کردن
manipulate با دست درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
frame پاپوش درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
die sink خزینه درست کردن
re form دوباره درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
pond حوض درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
manipulates با دست درست کردن
recondition دوباره درست کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
make درست کردن ساختن اماده کردن
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
rig با خدعه وفریب درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
vault گنبد یاطاق درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
spelled املاء کردن درست نوشتن
to put up زنانه درست کردن جادادن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com