English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
protend امتداد یافتن
to be prolonged امتداد یافتن
Search result with all words
prolong امتداد یافتن بتاخیرانداختن
prolonging امتداد یافتن بتاخیرانداختن
prolongs امتداد یافتن بتاخیرانداختن
Other Matches
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
in range with در امتداد
runs امتداد
direction امتداد
elongation امتداد
run امتداد
protraction امتداد
tensions امتداد
extension امتداد
extensions امتداد
tension امتداد
building line امتداد
extensiveness امتداد
alignments امتداد
alignment امتداد
extension ملحقه امتداد
to eke out امتداد دادن
extensions ملحقه امتداد
prolongs امتداد دادن
extensions امتداد دادن
flush هم سطح یا در یک امتداد
flushes هم سطح یا در یک امتداد
flushing هم سطح یا در یک امتداد
prolong امتداد دادن
fine draw امتداد دادن
cutting stroke امتداد برش
trailed خط ی در امتداد چیزی
trailing خط ی در امتداد چیزی
good continuation امتداد خوب
along line در امتداد خطوط
extends امتداد دادن
prolonging امتداد دادن
extending امتداد دادن
extend امتداد دادن
extension امتداد دادن
prolonger امتداد دهنده
trails خط ی در امتداد چیزی
eke out امتداد دادن
protractile امتداد پذیر
trail خط ی در امتداد چیزی
inextension عدم امتداد یا توسعه
contour bund بند در امتداد خط تراز
extend the life of the company امتداد مدت شرکت
endarchy امتداد از مرکز به خارج
endarch از مرکزبخارج امتداد یافته
elongate دراز کردن امتداد دادن
fore and aft امتداد سینه تا پاشنه ناو
abeam امتداد عمود برمحور طولی
elongates دراز کردن امتداد دادن
elongating دراز کردن امتداد دادن
rate of sideslip همنه تندی در امتداد محورعرضی
prolongate طولانی کردن امتداد دادن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
cicycle ارابه فرودی با دو پایه اصلی در امتداد خط مرکز
go baseline حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
dogtooth ناپیوستگی در ناحیه داخلی لبه حمله در امتداد وتر
worded کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
notches بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
feed سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
notch بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
feeds سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
bi directional انتقال داده که در یک وسیله در امتداد یک کانال مشخص انجام میشود
packets کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
packet کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
cam ground piston پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
desktop میله وضعیت که معمولاگ در امتداد دکمهای از صفحه ویندوز نشان داده میشود
fishplate صفحه پولادینی که دو خط اهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرارمیدهد
regression rate سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
dual استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
tabulation نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
tabulation 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
jet flap فلپی که جریان هوا یاگازهای پر انرژی خارج شده در امتداد لبه فرار از روی ان عبور میکنند
jaggies لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی ایجاد میشود که به علت اندازه هر پیکس است و روی صفحه نمایش دیده نمیشود
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
centers سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
parallel ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallelling ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallels ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
paralleling ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallelled ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
paralleled ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
simm تخته مدار کوچک و فشرده با یک لبه اتصال در امتداد یک لبه که قط عات حافظه فرفیت را حمل میکند
aliasing لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی دار روی صفحه نمایش کامپیوتر فاهر می شوند که به علت اندازه هر پیکسل است
discovered یافتن
discovers یافتن
find یافتن
finds یافتن
discover یافتن
discovering یافتن
detects یافتن
detecting یافتن
detected یافتن
detect یافتن
mainstay مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstays مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
Brontide نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
recuperate بهبودی یافتن
recuperated بهبودی یافتن
recuperates بهبودی یافتن
recuperating بهبودی یافتن
overpowered استیلا یافتن بر
overpower استیلا یافتن بر
to a greatness بزرگی یافتن
attain دست یافتن
attained دست یافتن
attaining دست یافتن
attains دست یافتن
expand بسط یافتن
altering تغییر یافتن
expanding بسط یافتن
expands بسط یافتن
overpowers استیلا یافتن بر
prefer ترجیح یافتن
preferring ترجیح یافتن
lessening تقلیل یافتن
lessens تقلیل یافتن
sublate تغییرشکل یافتن
alter تغییر یافتن
altered تغییر یافتن
spread گسترش یافتن
accede دست یافتن
spreads گسترش یافتن
lessened تقلیل یافتن
taper off کاهش یافتن
prefers ترجیح یافتن
specialization تخصص یافتن
conquer پیروزی یافتن بر
conquering پیروزی یافتن بر
conquers پیروزی یافتن بر
centralisation مرکزیت یافتن
centralization مرکزیت یافتن
lessen تقلیل یافتن
accede راه یافتن
to be through فراغت یافتن
ensuring اطمینان یافتن
to reach for knowledge برای یافتن
to pull round بهبودی یافتن
terminated خاتمه یافتن
to look oneself again بهبود یافتن
terminates خاتمه یافتن
relax تخفیف یافتن
terminate خاتمه یافتن
to quit oneself of رهائی یافتن از
insures اطمینان یافتن
insuring اطمینان یافتن
to undergo a change تغییر یافتن
to take courage خرات یافتن
over پایان یافتن
dominate تفوق یافتن
dominated تفوق یافتن
dominates تفوق یافتن
relaxes تخفیف یافتن
relaxing تخفیف یافتن
dwindle تدریجاکاهش یافتن
transcending برتری یافتن
transcends برتری یافتن
to get off رهایی یافتن از
to get fame شهرت یافتن
to gain the upper hand غلبه یافتن
to gain in nealth بهبودی یافتن
to extricate oneself رهایی یافتن
to come to know اگاهی یافتن
transcended برتری یافتن
transcend برتری یافتن
to get ones hand in دست یافتن به
dwindled تدریجاکاهش یافتن
dwindles تدریجاکاهش یافتن
dwindling تدریجاکاهش یافتن
deploy گسترش یافتن
to grow better بهبودی یافتن
deploying گسترش یافتن
to get rid of رهایی یافتن از
deploys گسترش یافتن
to be transferred انتقال یافتن
acceded دست یافتن
misalign تغییر یافتن
alters تغییر یافتن
immix امیزش یافتن
hunt out با جستجو یافتن
scant تخفیف یافتن
hold out بسط یافتن
outspread گسترش یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com