English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
diplomatic privileges امتیازات سیاسی
Other Matches
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics علم سیاسی امور سیاسی
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
privileges and immunities امتیازات
boarded تابلوی امتیازات
diplomatic privileges امتیازات دیپلماتیک
scoreboard تابلوی امتیازات
scoreboards تابلوی امتیازات
regalia امتیازات سلطنتی
board تابلوی امتیازات
apanage امتیازات و اموالی که بفرزندارشد
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
rehabilitated دارای امتیازات اولیه کردن
score امتیاز گرفتن حساب امتیازات
rehabilitates دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitating دارای امتیازات اولیه کردن
evil favoured طرف توجه دارای امتیازات
scored امتیاز گرفتن حساب امتیازات
rehabilitate دارای امتیازات اولیه کردن
scores امتیاز گرفتن حساب امتیازات
count palatine قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
royalty حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
assert oneself حقوق و امتیازات خود را بزوربدیگران قبولاندن
royalties حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
politic سیاسی نماینده سیاسی
postliminy or minium حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
palating مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
occupations حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupation حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
preferentialism اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
politico سیاسی
diplomatic سیاسی
socio political سیاسی
politicos سیاسی
political سیاسی
refugee پناهنده سیاسی
diplomatic channels طرق سیاسی
diplomatic mission هیئت سیاسی
anarchy بی ترتیبی سیاسی
diplomatic officer مامور سیاسی
diplomatic passport پاسپورت سیاسی
diplomatic passport تذکره سیاسی
ecclesia مجلس سیاسی
refugees پناهنده سیاسی
political mission ماموریت سیاسی
political mission هیئت سیاسی
political matters مسائل سیاسی
demarche اقدام سیاسی
arithmetic , political اقتصاد سیاسی
diplomatic agent مامور سیاسی
political isolation انزوای سیاسی
political forces نیروهای سیاسی
political offence جرم سیاسی
terrors ادمکشی سیاسی
envoyship نمایندگان سیاسی
diplomatic relations روابط سیاسی
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
politician مرد سیاسی
politicians مرد سیاسی
terrorist ادمکش سیاسی
terrorists ادمکش سیاسی
politically از لحاظ سیاسی
diplomatic immunity مصونیت سیاسی
terror ادمکشی سیاسی
political economy اتصاد سیاسی
diplomatic corps هیات سیاسی
political science علوم سیاسی
political economy اقتصاد سیاسی
politics اصول سیاسی
talk politics گفتگوی سیاسی
courier پیک سیاسی
couriers پیک سیاسی
state criminals مجرمین سیاسی
state criminals مقصرین سیاسی
sociopolitical اجتماعی- سیاسی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
politicking فعالیت سیاسی
escapism انزوای سیاسی
Political opponents . مخالفین سیاسی
current affairs رویدادهایاجتماعی و سیاسی
envoy فرستاده سیاسی
envoys فرستاده سیاسی
public life زندگی سیاسی
state prisoners محبوسین سیاسی
asylum حق پناهندگی سیاسی
politico social سیاسی و اجتماعی
politic زندانی سیاسی
political rights حقوق سیاسی
political psychology روانشناسی سیاسی
political propaganda تبلیغات سیاسی
political offences جرائم سیاسی
political debate منازعه سیاسی
state prisoners زندانیان سیاسی
politico social سیاسی اجتماعی
asylums حق پناهندگی سیاسی
political debate بحث سیاسی
prisoners of state محبوسین سیاسی
prisoners of state زندانیان سیاسی
corps diplomatique هئیت نمایندگان سیاسی
diplomatic body هیات نمایندگان سیاسی
politically involved از لحاظ سیاسی پرتحرک
severance of diaplomatic relations قطع روابط سیاسی
diplomatic bady هیات سیاسی نمایندگان
politically active از لحاظ سیاسی پرتحرک
politick جنبه سیاسی دادن به
politico military امور سیاسی نظامی
politico military عملیات سیاسی نظامی
non political offence جرم غیر سیاسی
neutralism حفظ بی طرفی سیاسی
neutral state حالت بی طرفی سیاسی
junto دسته بندی سیاسی
isopolity برابری در حقوق سیاسی
isonomy تساوی سیاسی و حقوقی
hanse اتحادیه بازرگانی یا سیاسی
roorbach اتهامات کذب سیاسی
roorback اتهامات کذب سیاسی
stateman مرد سیاسی زمامدار
titular charge daffaires متصدی شغل سیاسی
to talk politics گفتگوی سیاسی کردن
Religious (political) fanaticism تعصبات مذهبی ( سیاسی )
rupture of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
political instability تزلزل یا نا استواری سیاسی
interruption of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
geopolitical وابسته به جغرافیای سیاسی
diplomatic corps هیات نمایندگان سیاسی
political scientists ویژه گر علوم سیاسی
political scientist ویژه گر علوم سیاسی
old guard محافظه کار سیاسی
statesmen رجل سیاسی زمامدار
a newspaper's political affiliation وابستگی سیاسی روزنامه ها
statesman رجل سیاسی زمامدار
diplomat رجل سیاسی دیپلمات
diplomats رجل سیاسی دیپلمات
breach of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
state سیاسی رسمی وضع
state- سیاسی رسمی وضع
stated سیاسی رسمی وضع
states سیاسی رسمی وضع
stating سیاسی رسمی وضع
stability امنیت داخلی ثبات سیاسی
major party حزب سیاسی پیرو درانتخابات
To seek political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
run scared <idiom> تلاش برای رقابت سیاسی
To ask for political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
residentship نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
woman's rights حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
ward heeler کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
diplomatic وابسته به ماموران سیاسی خارجه
stalinism روش سیاسی ژوزف استالین
vigilantes پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
state of the realm طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
henchmen هواه خواه سیاسی نوکر
vigilante پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
henchman هواه خواه سیاسی نوکر
ecclesiast عضوانجمن سیاسی اتنیهای قدیم
dopester پیش بینی حوادث سیاسی
Machiavellian وابسته به عقاید سیاسی "ماکیاولی "
politics علم سیاست امور سیاسی
he is an influence in politics فلانی نفوذ سیاسی دارد
person seeking [political] asylum درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
asylum seeker درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
repatriates ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
asylee پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
recognized asylum seeker پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
repatriate ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
repatriated ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
repatriating ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
concentration camps بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
person entitled to asylum پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
concentration camp بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
resident نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
His political beliefs are old hat now . عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
backlash عکس العمل سیاسی واکنش شدید
nonalignment روش سیاسی غیر متعهد بودن
To stage political demonstrations. تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
geopolitics درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
banana republic کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
residents نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
banana republics کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
factionalism اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
wheeler-dealer دست اندرکار معاملات سیاسی و غیره
wheeler-dealers دست اندرکار معاملات سیاسی و غیره
guerrilla جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com