Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 207 (13 milliseconds)
English	Persian
monopolised	امتیازانحصاری گرفتن
monopolises	امتیازانحصاری گرفتن
monopolising	امتیازانحصاری گرفتن
monopolize	امتیازانحصاری گرفتن
monopolized	امتیازانحصاری گرفتن
monopolizes	امتیازانحصاری گرفتن
monopolizing	امتیازانحصاری گرفتن
Other Matches
concession	امتیازانحصاری
concession	امتیازانحصاری
concessions	امتیازانحصاری
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
false grip	گرفتن
get at	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
holds	گرفتن
infold	در بر گرفتن
hold	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
raclaim	پس گرفتن
obturate	گرفتن
catch	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
catch on	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
adeem	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
deglutinate	گرفتن
capturing	گرفتن
captures	گرفتن
capture	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
skims	گرفتن کف
devest	گرفتن
skims	کف گرفتن از
reoccupy	از سر گرفتن
overtakes	گرفتن
blind	گرفتن
to shut off	را گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
to take up	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
tong	گرفتن
unsay	پس گرفتن
wive	زن گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
blinded	گرفتن
blinds	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtake	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
to break in	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to call back	پس گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
to catch on	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
to get at	گرفتن
to hunt out	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
skimmed	گرفتن کف
fleas	کک گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
acquiring	گرفتن
detracts	گرفتن
detracting	گرفتن
detracted	گرفتن
detract	گرفتن
situating	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
retrieve	پس گرفتن
wed	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
flea	کک گرفتن
renovating	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovate	از سر گرفتن
accustoms	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustom	خو گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
lutes	گل گرفتن
accompany	دم گرفتن
lute	گل گرفتن
reclaims	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
encumbers	گرفتن
resume	از سر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
cork	گرفتن
corks	گرفتن
recapture	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
skim	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
takes	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
pushing	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
grabs	گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
grabbing	گرفتن
grabbed	گرفتن
grab	گرفتن
take	گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
getting	گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
nails	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
receives	گرفتن
receive	گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
nail	گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
nailed	گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
to get used to	خو گرفتن [به]
break out	در گرفتن
gets	گرفتن
get	گرفتن
to get [hold of] something	گرفتن چیزی
kindled	گرفتن برافروختن
to have something [a disease, an illness]	بیماری گرفتن
to be ill with something	بیماری گرفتن
kindles	گرفتن برافروختن
nestled	اشیان گرفتن
gnaw	گاز گرفتن
gnawed	گاز گرفتن
gnaws	گاز گرفتن
nestles	اشیان گرفتن
frog	قورباغه گرفتن
frogs	قورباغه گرفتن
to be laid up with something	بیماری گرفتن
to be down with something	بیماری گرفتن
nestle	اشیان گرفتن
to bring something	گرفتن چیزی
kindle	گرفتن برافروختن
fathoming	اندازه گرفتن
nab	غفلتا گرفتن
disparages	کم گرفتن بی قدرکردن
disparaged	کم گرفتن بی قدرکردن
disparage	کم گرفتن بی قدرکردن
surrounds	فرا گرفتن
surrounded	فرا گرفتن
surround	فرا گرفتن
fathoms	اندازه گرفتن
fathomed	اندازه گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com