English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
Other Matches
ducked اخراج توپزن بی امتیاز
duck اخراج توپزن بی امتیاز
duckings اخراج توپزن بی امتیاز
ducks اخراج توپزن بی امتیاز
novice جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
novices جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
stroke hole بخشی از بازی گلف که درانجا امتیاز اضافی به حریف ضعیف داده میشود
hide and seek بازی غایب شدنک یا غایب موشک
special weight race مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
elasticity of factor substitution کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
outed اخراج کردن اخراج شدن
out- اخراج کردن اخراج شدن
red card علامت اخراج اخراج بازیگر
out اخراج کردن اخراج شدن
droppers قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
dropper قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
surcharges هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharge هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
overtime وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
teamer هم تیمی
handicaps امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicap امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
dual meet مسابقههای تیمی
stablemate هم تیمی بوکس
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
surcharges نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
surcharge نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
solid تیمی با بازیگران خوب
team pursuit مسابقه تعقیبی تیمی
solids تیمی با بازیگران خوب
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
He passed the ball on to his teammate. او [مرد] توپ را به هم تیمی اش پاس داد.
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
expanded memory system کارت اضافی برای افزودن حافظه اضافی به IBM PC. حافظه از استاندارد EMS پیروی میکند
extra duty وفیفه اضافی ماموریت اضافی
italian pursuit مسابقه تعقیبی تیمی دوچرخه سواری از 2 تا 5 نفر
poach زدن یا گرفتن توپ هم تیمی یاهمبازی ماهیگیری یا شکارغیرمجاز
pursuits مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
pursuit مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
poached زدن یا گرفتن توپ هم تیمی یاهمبازی ماهیگیری یا شکارغیرمجاز
poaches زدن یا گرفتن توپ هم تیمی یاهمبازی ماهیگیری یا شکارغیرمجاز
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
rugby point امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
locum tenecy جانشینی
replacement جانشینی
vicarious جانشینی
vicariousness جانشینی
successions جانشینی
vicegerency جانشینی
subrogation جانشینی
succession جانشینی
replacements جانشینی
substitution جانشینی
substitution تعویض جانشینی
displacement reaction واکنش جانشینی
complete substitution جانشینی کالاها
expromission جانشینی بدهکار
substitute material مواد جانشینی
elasticity of substitution کشش جانشینی
substitution effect اثر جانشینی
substitutionary تعویض جانشینی
potential substitution جانشینی بالقوه
subsittution effect اثر جانشینی
partial substitution جانشینی مصرف
subsitute جانشینی کالاها
succession ردیف جانشینی
standby time زمان جانشینی
standby equipment تجهیزات جانشینی
successions ردیف جانشینی
paradigmatic axis محور جانشینی
replacement capital سرمایه جانشینی
absentees غایب
missing غایب
in absentia غایب
deserter غایب
deserters غایب
absent غایب
absentee غایب
hidden غایب
displacement titration تیتر کردن جانشینی
replacement investment سرمایه گذاری جانشینی
substitutional solid solution محلول جامد جانشینی
symptom substitution theory نظریه جانشینی نشانه ها
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
aliases نام جانشینی که به فایل
alias نام جانشینی که به فایل
marginal rate of substitution نرخ نهائی جانشینی
who claims the succession ? چه کسی ادعای جانشینی
supersession جانشینی لغو شدگی
vicarious conditioning شرطی شدن جانشینی
absentees فرد غایب
absentee مالک غایب
draft dodgers مشمول غایب
absentee فرد غایب
absentees مالک غایب
to absent oneself غایب شدن
disappears غایب شدن
disappearing غایب شدن
away غایب درسفر
disappeared غایب شدن
absentee landlord مالک غایب
missing person غایب مفقودالاثر
out of sight غایب از نظر
away غایب رفته
lost and untraceable غایب مفقودالاثر
missing person whose whereabouts are unk غایب مفقودالاثر
roll call حاضر و غایب
draft dodger مشمول غایب
disappear غایب شدن
partial substitution جانشینی کامل برای دو کالا
awol غایب بدون اجازه
absenteeism حالت غایب بودن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
i was absent for a while یک مدتی غایب بودم
roll-calls حاضر و غایب کردن
hide-and-seek بازی غایب شدنک
prosopopoeia حاضردانستن شخص غایب
roll-call حاضر و غایب کردن
absentees مفقودالاثر شخص غایب
call the roll حاضر و غایب کردن
trade off between inflation and رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
foreign توقیف اموال مدیون غایب
roll call حاضر و غایب کردن افراد
standard اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standards اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
prosopopoeia تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
u جانشینی برای حرف یونانی "mu" به معنای میکرو یاریز میباشد
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
phillips curve شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
eviction اخراج
disqualifying اخراج
disqualify اخراج
disqualifies اخراج
disqualified اخراج
the boot اخراج
exclusion اخراج
deposal اخراج
dislodgement اخراج
deported اخراج
evacuation اخراج
deportation اخراج
banishment اخراج
evictions اخراج
rustication اخراج
out lawry اخراج
ouster اخراج
dismissals اخراج
lay off اخراج
dismissal اخراج
firing اخراج
excomminucation اخراج
foul out اخراج
expulsions اخراج
expulsion اخراج
ejection اخراج
extrusion اخراج
deport اخراج
deports اخراج
deporting اخراج
out with اخراج کردن
expulsions اخراج از کشور
expulsion اخراج از کشور
dismissals انفصال اخراج
suspension اخراج موقت
deportee اخراج شده
out اخراج بازیگر
evictions اخراج کردن
deportation اخراج از کشور
out- اخراج بازیگر
suspensions اخراج موقت
can اخراج کردن
expelled اخراج کردن
canning اخراج کردن
cast out اخراج کردن
cans اخراج کردن
expelling اخراج کردن
send off اخراج بازیگر
dismissals اخراج از خدمت
dismissal اخراج از خدمت
dismissal انفصال اخراج
dismissal اخراج از شغل
expels اخراج کردن
ousts اخراج کردن
ousting اخراج کردن
ousted اخراج کردن
dismission انفصال اخراج
dismissals اخراج از شغل
brush off اخراج بی ادبانه
bad conduct discharge اخراج از خدمت
send-off اخراج بازیگر
send-offs اخراج بازیگر
eviction اخراج کردن
expellable قابل اخراج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com