English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (1 milliseconds)
English Persian
i was up early this morning امروزصبح زود بیدار شدم
Other Matches
this morning امروزصبح
woke بیدار شد
awaking بیدار
wakeful بیدار
awakened بیدار
open eyed بیدار
awakes بیدار
wakeing بیدار
awake بیدار
awoke بیدار
night bird مرغ شب بیدار
to wake up بیدار شدن
hypnopompic خواب و بیدار
daw بیدار کردن
broad a wake کاملا بیدار
waker بیدار کننده
awakener بیدار کننده
to be up بیدار بودن
sit up بیدار ماندن
take to بیدار کردن
to wake بیدار شدن
sit up <idiom> بیدار نشستن
wanener بیدار کننده
to stay up بیدار ماندن
awakening بیدار کننده
awaken بیدار کردن
arousing بیدار کردن
arouses بیدار کردن
aroused بیدار کردن
arouse بیدار کردن
wide-awake کاملا بیدار
wide awake کاملا بیدار
awaking بیدار ماندن
awaking بیدار شدن
awakes بیدار ماندن
awakes بیدار شدن
awake بیدار ماندن
awake بیدار شدن
awaken بیدار شدن
awakens بیدار کردن
waken بیدار شدن
wakened بیدار شدن
wakening بیدار شدن
wakens بیدار کردن
wakened بیدار کردن
wakens بیدار شدن
waken بیدار کردن
awakens بیدار شدن
wakening بیدار کردن
wake از خواب بیدار کردن رد پا
wakes از خواب بیدار کردن رد پا
reveille طبل بیدار باش
waked از خواب بیدار کردن رد پا
vigilant گوش بزنگ بیدار
get out of bed on the wrong side <idiom> ازدنده چپ بیدار شدن
outwatch بیشتر بیدار ماندن از
rewake دوباره بیدار کردن
rouse out بیدار کردن افراد
hit the deck <idiom> از خواب بیدار شدن
He woke up (got up). بلند شد( برخاست ،ازخواب بیدار شد )
Wake not a sleeping lion . <proverb> شیر خفته را بیدار نکن.
Please don't wake me until 9 o'clock! لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
rouse از خواب بیدار شدن حرکت دادن
I was up all night in my bed. من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
roused از خواب بیدار شدن حرکت دادن
rouses از خواب بیدار شدن حرکت دادن
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
keep (someone) up <idiom> باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
to have someone wake you up بگذارید کسی شما را بیدار کند
to book [order] an alarm call بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings. عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
keep late hours دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
How can the sleeping one awaken another who is asl. <proverb> خفته را خفته کى کند بیدار.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com