Dictiornary-Farsi | امروز جامه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
he wears a new suit to day	امروز جامه


Other Matches

dress guard	اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
to day	امروز
toad eater	امروز
today	امروز
this day	امروز
it is nowrooz to day	امروز
this morning	امروز بامداد
Today me, tomarrow thee. <proverb>	امروز من,فردا تو .
This very day .	همین امروز
there was no mail to day	امروز کاغذنداشتیم
today of all days	مخصوصا امروز
this d. a week	یک هفته از امروز
nowaday	مال امروز
he has no temperature to day	امروز تب ندارد
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
he is in to day	امروز در خانه است
What do you feel like having today?	امروز تو به چه اشتها داری؟
What is todays date ?	تاریخ امروز چیست ؟
A week from today	هفت روز پس از امروز
I need them today.	من آنها را امروز میخواهم.
this da y month	یک ماه دیگر از امروز
i have no work today	امروز کاری ندارم
there was no mail to day	امروز پست نبود
He was not supposed to come today .	قرارنبود امروز بیاید
I'll be at home today .	امروز منزل خواهم بود
Delays are dangerous. <proverb>	کار امروز به فردا مینداز.
I am very busy today .	امروز خیلی کار دارم
romaic	زبان بومی یونان امروز
My voice is not clear today.	صدایم امروز صاف نیست
He is in no condition (not fit)to work.	امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
never put off till tomorrow what may be done today <proverb>	کار امروز به فردا مفکن
present maid prospective bride	دوشیزه امروز عروس فردا
the press of modern life	فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
Never put off tI'll tomorrow what you can do today .	کار امروز را به فردا نیانداز
romaika	رقص ملی یونان امروز
She wont show up today.	امروز پیدایش نمی شود
Have you had a blowle movement today ?	شکمتان امروز کار کرده ؟
I'll get there when I get there. <proverb>	حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
today of all days	از همه روزها امروز [باید باشد]
It is foul weather today .	امروز هوا خیلی گند است
I am [will be] busy this afternoon .	امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
We wI'll be notified(informed)of the results today.	امروز جواب کار معلوم می شود
To regain consciousness. to come to.	امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today .	کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
We had a nice long walk today.	امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
It is a cool day today.	امروز هوا خنک کرده است
Today is my lucky day.	امروز روز خوش بیاری من است
She was off hand with me today.	امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
do you want it done to day	ایا میخواهید امروز کرده شود
I weighed myself today .	امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I am in an exuberant mood today .	امروز خیلی کیفم کوک است
we had a heavy p to day	امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
Today's weather is mild by comparison.	در مقایسه هوای امروز ملایم است.
Can I go earlier today, just as a special exception?	اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
So what's today?	امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
Does it have to be today (of all days)?	این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
It is due to be signed this afternoon .	قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb>	آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
This is important, not only today, but also and especially for the future.	این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
night dress	جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
there is no time like the present <idiom>	سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
suited	جامه
habit	جامه
swallow tail coat	جامه شب
habits	جامه
thing	جامه
toggery	جامه
vesture	جامه
costume	جامه
suit	جامه
monkhood dress	جامه
outwall	جامه
overclothes	جامه رو
suits	جامه
costumes	جامه ها
garment	جامه
garments	جامه
liveries	جامه
rigs	جامه
costume	جامه
tog	جامه
weeds	جامه
costumes	جامه
apparel	جامه
transvestite	زن جامه
rig	جامه
transvestites	زن جامه
livery	جامه
raiment	جامه
rigged	جامه
togs	جامه
Thank God it's Friday! [TGIF]	خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Babbage	nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
Thank goodness	خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
night gown	خواب جامه
samite	جامه زربفت
sadly dressed	جامه غم پوشیده
night suit	جامه خواب
print dress	جامه چیت
oil coat	جامه مشمعی
proper dress	جامه زیبا
proper dress	جامه شایسته
weeds	جامه بوگی
to habit	جامه پوشاندن
small cloths	جامه بچگانه
necklines	یقهی جامه
neckline	یقهی جامه
to [get] dress [ed]	جامه پوشیدن
undies	زیر جامه
to wear mourning	جامه ماتم
wooled	جامه پشمی
the outward man	جامه یا تن ادمی
suit case	جامه دان
women's dres	جامه زنان
smalls	جامه بچگانه
suit	جامه [کت و شلوار]
night clothes	جامه خواب
dishabille	جامه خانگی
bed clothes	جامه خواب
habiliments	جامه ویژه
gears	الات جامه
geared	الات جامه
gear	الات جامه
habits	:جامه پوشیدن
linen	جامه زبر
incognita	با جامه مبدل
hosiery	جامه کش باف
garb	جامه پوشانیدن به
caddice	جامه ژنده
golds	جامه زری
disfrock	جامه از تن در اوردن
evite	زن کم جامه پوش
gold	جامه زری
fatigue dress	جامه بیگاری
cilice	جامه مویی
change of clothes	جامه واگردان
scarlet	سرخ جامه
caddis	جامه ژنده
habit	:جامه پوشیدن
garments	جامه رو رخت
knock about clothes	جامه کار
portmanteaux	جامه دان
portmanteaus	جامه دان
purple	جامه ارغوانی
furs	جامه خزدار
fur	جامه خزدار
undressing	جامه معمولی
nether garment	زیر جامه
undresses	جامه معمولی
undress	جامه معمولی
portmanteau	جامه دان
valise	جامه دان
valises	جامه دان
tog	جامه پوشاندن
kimonos	جامه ژاپنی
garment	جامه رو رخت
luggage	جامه دان
kimono	جامه ژاپنی
clothes	جامه لباس
materializes	جامه عمل بخودپوشیدن
materialises	جامه عمل بخودپوشیدن
robes	جامه بلند زنانه
robe	جامه دربر کردن
robe	جامه بلند زنانه
disguising	جامه مبدل پوشیدن
robes	جامه دربر کردن
dress	جامه بتن کردن
materialize	جامه عمل بخودپوشیدن
materialized	جامه عمل بخودپوشیدن
gown	جامه بلند زنانه
materialising	جامه عمل بخودپوشیدن
luggage	جامه دان اثاثه
materializing	جامه عمل بخودپوشیدن
materialised	جامه عمل بخودپوشیدن
dresses	جامه بتن کردن
disguises	جامه مبدل پوشیدن
disguised	جامه مبدل پوشیدن
disguise	جامه مبدل پوشیدن
trousseaux	جامه یا رخت عروس
trousseaus	جامه یا رخت عروس
trousseau	جامه یا رخت عروس
actualise [British]	جامه عمل پوشاندن
actualize	جامه عمل پوشاندن
carry ineffect	جامه عمل پوشاندن
carry out	جامه عمل پوشاندن
implement	جامه عمل پوشاندن
put ineffect	جامه عمل پوشاندن
put inpractice	جامه عمل پوشاندن
put into effect	جامه عمل پوشاندن
carry into effect	جامه عمل پوشاندن
flannel	جامه فلانل یاپشمی
flannels	جامه فلانل یاپشمی
kilt	جامه چین دار
wool	جامه پشمی نخ پشم
clobbers	جامه وصله کردن
clobbering	جامه وصله کردن
clobbered	جامه وصله کردن
clobber	جامه وصله کردن
finery [formal]	جامه پر زرق و برق
finery [formal]	جامه رسمی جشن