English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
We are invited out tonight . امشب بیرون مهمانی هستیم
Other Matches
We wI'll eat out tonight. امشب می رویم بیرون غذامی خوریم
Are you going out tonight? امشب میروید بیرون [برای گردش] ؟
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
tonight امشب
to night امشب
I need them tonight. من آنها را امشب میخواهم.
i bar tonight من امشب را حساب نمیکنم
I am invited tonight of all nights . دعوت شدم آن هم امشب
what is the thir everning امشب چه نشان میدهد
are هستیم
There are no tickets available for tonight . بلیط برای امشب موجود نیست
There are a few tickets left for tonight . چند بلیط برای امشب مانده
Where are we? ما کجا هستیم؟
We are not on speaking terms . با هم قهر هستیم
We get along splendidly(fine) خیلی با هم جور هستیم
We're all in the same boat. ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
We are confronting a difficult problem. با مسأله مشکلی روبرو هستیم
Our wish is your crmmand . مطیع فرمایشات شما هستیم
we are not on speaking terms با هم حرف نمیزنیم با هم قهر هستیم
We are thirty people not counting the children . بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
We are pressed for money ( time ) . ازنظرمالی ( وقت ) تحت فشار هستیم
Are we on the right road for ... ? آیا ما در جاده درستی برای ... هستیم؟
we need servants ما نیازمند بنوکر هستیم مانوکرهایی میخواهیم
We consider it a great honor to have you here with us tonight. این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
regales مهمانی
dinners مهمانی
receptions مهمانی
dinner مهمانی
cocktails مهمانی
cocktail مهمانی
reception مهمانی
entertainments مهمانی
soiree مهمانی شب
regaling مهمانی
feasts مهمانی
junketing مهمانی
soirees مهمانی شب
regale مهمانی
soirTes مهمانی شب
entertainment مهمانی
regaled مهمانی
party مهمانی
banquets مهمانی
foy مهمانی
guest night شب مهمانی
banquet مهمانی
feast مهمانی
feasting مهمانی
feasted مهمانی
entertained مهمانی کردن از
to throw a party مهمانی دادن
kettle of fish مهمانی دانگی
racquet مهمانی پرهیاهو
entertains مهمانی کردن از
entertain مهمانی کردن از
rave-ups مهمانی پر سروصدا
racquets مهمانی پرهیاهو
wingding مهمانی پر سر و صدا
tea parties مهمانی چای
barn dance مهمانی رقص
tea party مهمانی چای
barn dances مهمانی رقص
hen party مهمانی زنانه
hen parties مهمانی زنانه
rave-up مهمانی پر سروصدا
dutch treat مهمانی دانگی
racket مهمانی پرهیاهو
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
holds بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
hold بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
feel embarrassed خجالت کشیدن [در مهمانی]
infare مهمانی بمناسبت ورود
stag جلسه یا مهمانی مردانه
tea dance مهمانی چای ورقص
feel awkward خجالت کشیدن [در مهمانی]
party مهمانی دادن یارفتن
to give an enter tainment مهمانی دادن یا کردن
stags جلسه یا مهمانی مردانه
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
dinner jacket لباس مخصوص مهمانی رسمی
She wrecked the party for us. مهمانی رابه مازهر کرد
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
to stand treat هزینه مهمانی یا سواری رادادن
potlatch مهمانی دادن مجلس انس
dinner jackets لباس مخصوص مهمانی رسمی
omnim gatherum مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
loving cup پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
from the outside از بیرون
out-of- بیرون از
off the track بیرون
out of بیرون از
out door بیرون
out <adv.> بیرون
forth of بیرون از
extra terrestrial بیرون از
outwith [Scotish E] <adv.> بیرون [از]
from out of town از بیرون [از]
from outside از بیرون [از]
efferent بیرون بر
abroad بیرون
outside [of] <adv.> بیرون [از]
without بیرون از
without بیرون
out [of] <adv.> بیرون [از]
out <adv.> به بیرون
bakkat به بیرون
away بیرون
out- بیرون از
forth بیرون از
outside بیرون
outed بیرون از
externals بیرون
away بیرون از
outdoor بیرون
out بیرون از
external بیرون
outward bound بیرون رو
outsides بیرون
outside appearance بیرون
clamping بیرون کشیدن
pakkorro بطرف بیرون
clamps بیرون کشیدن
astir بیرون از بستر
to pay away بیرون دادن
jettisoned بیرون افکندن
clamped بیرون کشیدن
clamp بیرون کشیدن
outgoing بیرون رونده
to puff out پف پف بیرون امدن
to pay off بیرون دادن
to pay a way بیرون دادن
to pass off بیرون رفتن
extra cranial ازجمجمه بیرون
to give forth بیرون دادن
to get over بیرون امدن
deferent بیرون برنده
to fall out بیرون افتادن
to drum out بیرون کردن
to hunt away بیرون کردن
to give out بیرون دادن
to give the sack بیرون کردن
bring off بیرون بردن
bear out بیرون دادن
to pack off بیرون کردن
to fish up بیرون کشیدن
to hunt out بیرون کردن
beyond d. بیرون از حدوصف
beyond one's vision بیرون ازحدبینایی
to go off بیرون رفتن
draw out بیرون کشیدن از
to run out بیرون امدن
venting بیرون دادن
vents بیرون ریختن
vents بیرون دادن
count out <idiom> بیرون نگهداشتن
Outside the house. بیرون از خانه
plug بیرون زدن
plugging بیرون زدن
to stuck out بیرون کردن
venting بیرون ریختن
vented بیرون دادن
extruding بیرون امدن
extruding بیرون کشیدن
vent بیرون ریختن
vent بیرون دادن
vented بیرون ریختن
plugs بیرون زدن
out <adv.> بیرون از خانه
unweave بیرون اوردن
unthread نخ بیرون اوردن از
to throw out بیرون انداختن
to shoot forth بیرون امدن
to set forth بیرون اوردن
extrauterine بیرون زهدانی
to send down بیرون کردن
outflows بیرون ریزی
out <adv.> بیرون از کارخانه
draw بیرون کشیدن
draws بیرون کشیدن
jettison بیرون افکندن
jettisoning بیرون افکندن
jettisons بیرون افکندن
outflow بیرون ریزی
extruding بیرون انداختن
to drive out بیرون کردن
to fire out بیرون کردن
give off بیرون دادن
give out بیرون دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com