Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
English
Persian
spell
املاء کردن درست نوشتن
spelled
املاء کردن درست نوشتن
spells
املاء کردن درست نوشتن
Other Matches
scrawling
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
spelling checker
لغت نامه کلمات ای که درست نوشته شده اند در کامپیوتر که برای بررسی صحت نوشتن کلمات متن به کار می رود
spellchecker
لغت نامه کلمات ای که درست نوشته شده اند در کامپیوتر که برای بررسی صحت نوشتن کلمات متن به کار می رود
dictation
املاء
spellings
املاء
dictations
املاء
spelling
املاء
finger spelling
املاء انگشتی
cacography
املاء غلط
speller
کتاب املاء
homographic
مساوی از حیث املاء
DVD
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
photodigital memory
سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
encipher
برمز نوشتن رمز نوشتن
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to commit to paper
نوشتن ثبت کردن
to fill in
نوشتن خاکریزی کردن
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
prescribing
نسخه نوشتن تعیین کردن
annotation
نوشتن تذکرات تقریظ کردن
commentating
حاشیه نوشتن یادداشت کردن
commentates
حاشیه نوشتن یادداشت کردن
prescribed
نسخه نوشتن تعیین کردن
commentated
حاشیه نوشتن یادداشت کردن
commentate
حاشیه نوشتن یادداشت کردن
annotations
نوشتن تذکرات تقریظ کردن
prescribe
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribes
نسخه نوشتن تعیین کردن
overwrite
جانویسی کردن جای نوشتن
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
rubricate
بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن
rubricize
بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن
manufactured
درست کردن
to get up
درست کردن
fettle
درست کردن
concocting
درست کردن
concocts
درست کردن
to set
درست کردن
trimmest
درست کردن
trims
درست کردن
correct
درست کردن
fabricates
درست کردن
set in order
درست کردن
clean
درست کردن
manufactures
درست کردن
fix up
درست کردن
cleans
درست کردن
fabricated
درست کردن
trim
درست کردن
fabricating
درست کردن
weaves
درست کردن
weave
درست کردن
to set in order
درست کردن
to put to rights
درست کردن
shapes
درست کردن
make
درست کردن
to fix up
درست کردن
adapt
درست کردن
makes
درست کردن
shape
درست کردن
corrects
درست کردن
to set to rights
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
fashion
درست کردن
fashioned
درست کردن
to erect into
درست کردن از
correcting
درست کردن
fashioning
درست کردن
fashions
درست کردن
cleaned
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
make up
درست کردن
to sct aright
درست کردن
indite
درست کردن
build
درست کردن
redd
درست کردن
gullies
درست کردن
gully
درست کردن
buildings
درست کردن
concoct
درست کردن
manufacture
درست کردن
gulleys
درست کردن
concocted
درست کردن
set right
درست کردن
builds
درست کردن
cleanest
درست کردن
fabricate
درست کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
interpage
در روی صفحههای میانی چاپ کردن یا نوشتن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
roughcast
اجمالا درست کردن
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
dresses
درست کردن لباس
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
hedged
خاربست درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
re form
دوباره درست کردن
hedge
خاربست درست کردن
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
to make something
چیزی را درست کردن
pond
حوض درست کردن
to toss up
زود درست کردن
frame
پاپوش درست کردن
ponds
حوض درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
die sink
خزینه درست کردن
blow down
بافوت درست کردن
railroads
پاپوش درست کردن
railroad
پاپوش درست کردن
manipulates
با استادی درست کردن
exacts
تحمیل کردن بر درست
recondition
دوباره درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
manipulate
با استادی درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
exacted
تحمیل کردن بر درست
teams
دسته درست کردن
scrambles
املت درست کردن
scrambled
املت درست کردن
scramble
املت درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
reconditions
دوباره درست کردن
dowel
میخچه درست کردن
strike off
بی زحمت درست کردن
vint
درست کردن یا ریختن
team
دسته درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
stage craft
فن درست کردن نمایش
scrambling
املت درست کردن
dress
درست کردن لباس
to mill flour
ارد درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
manipulates
با دست درست کردن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
make
درست کردن ساختن اماده کردن
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes
سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write
سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
orthopaedy
فن درست کردن انامهای ناقص
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
top a gap
رخنهای راگرفتن درست کردن
to put up ones hair
مویاگیس خودرازنانه درست کردن
to put up
زنانه درست کردن جادادن
geometrize
با قواعد هندسی درست کردن
organises
تشکیلات دادن درست کردن
agrees
ترتیب دادن درست کردن
organizes
تشکیلات دادن درست کردن
organize
تشکیلات دادن درست کردن
rigged
با خدعه وفریب درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com