English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
English Persian
latifundia املاک وسیع
Other Matches
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
estates املاک
estate املاک
real estate املاک و ساختمان
seisin تصرف املاک
domains املاک خالصه
domain املاک خالصه
land register ثبت املاک
real estate broker واسطه املاک
men of property صاحبان املاک
baronage املاک بارون
estate tax مالیات بر املاک
seizin تصرف املاک
latifundia املاک زیاد
real estate املاک و مستغلات
cadastral مربوط به املاک مزروعی
real estate agency بنگاه معاملات املاک
property tax مالیات بر املاک و مستغلات
real account حساب خرید املاک
registration of documents and lands اداره ثبت اسناد و املاک
indiction مالیات پانزده ساله املاک
private nuisance هتک حرمت منازل و املاک
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
land office اداره املاک وثبت اراضی
notice to quit لغو [فسخ] قرارداد [املاک و مستغلات]
landfall دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfalls دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
toll traverse وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
cadastre مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
Industrial Park [طراحی املاک برای استفاده صنعتی در قرن نوزدهم در منچستر]
far reaching وسیع
extensive وسیع
panoramic وسیع
captious وسیع
champaign وسیع
abroad وسیع
ample وسیع
spacious وسیع
far-reaching وسیع
large وسیع
larger وسیع
largest وسیع
vast وسیع
vasty وسیع
roomier وسیع
roomy وسیع
roomiest وسیع
of a wide scope وسیع
immense وسیع
capacious وسیع
heavy advertising تبلیغات وسیع
plausive وسیع محتمل
widish نسبتا وسیع
extensive cultivation زراعت وسیع
to cover much ground وسیع بودن
latitudinarianism وسیع نظری
wide فراخ وسیع
vastly بطور وسیع
room وسیع تر کردن
rooms وسیع تر کردن
comprehensive وسیع محیط
broadly بطور وسیع
superhighways جاده وسیع
capaciously بطور وسیع
superhighway جاده وسیع
immensely بطور وسیع
wide نامحدود وسیع
wider فراخ وسیع
widest فراخ وسیع
gumming وسیع کردن
wider نامحدود وسیع
widest نامحدود وسیع
extensive agriculture کشاورزی وسیع
gummed وسیع کردن
gums وسیع کردن
gum وسیع کردن
steppe جلگه وسیع بی درخت
steppes جلگه وسیع بی درخت
large minded دارای فکر وسیع
broad minded دارای فکر وسیع
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
broadcasts توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadcast توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
enlarging توسعه دادن وسیع کردن
enlarges توسعه دادن وسیع کردن
enlarged توسعه دادن وسیع کردن
avenuse خیابان وسیع راهرو باغ
broadloom ساخته شده درکارگاه وسیع
enlarge توسعه دادن وسیع کردن
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
Xerox PARC مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
wats Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
expansion خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
broadened وسیع کردن منتشر کردن
broaden وسیع کردن منتشر کردن
broadening وسیع کردن منتشر کردن
broadens وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com