Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (7 milliseconds)
English
Persian
capital assets
اموال سرمایهای
Other Matches
assemble capital stock
بقیه سرمایهای که به محض تقاضا قابل پرداخت است سرمایهای که بر مبنای ان مالیات محاسبه میشود
community property
اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
capital equipments
تجهیزات سرمایهای
capital gains
منافع سرمایهای
capital budget
بودجه سرمایهای
capital assistance
کمک سرمایهای
capitalized cost
هزینه سرمایهای
capital asset
دارائی سرمایهای
fixed costs
هزینههای سرمایهای
investment goods
کالاهای سرمایهای
capital expenditure
مخارج سرمایهای
capital expenditure
هزینههای سرمایهای
capital expenditure
هزینه سرمایهای
capitalized value
ارزش سرمایهای
capital value
ارزش سرمایهای
capital share
سهم سرمایهای
producer goods
کالاهای سرمایهای
capital goods
کالاهای سرمایهای
capital expenditures
هزینههای سرمایهای
outlays
هزینههای سرمایهای مخارج
capital net worth
دارائی خالص سرمایهای
liquid capital
سرمایهای که پول نقد باشد
pool
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pooled
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pools
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
things
اموال
chattels
اموال
cattles
اموال
distraint
توقیف اموال
state property
اموال عمومی
assets
مال و اموال
distrain
ضبط اموال
property voucher
سند اموال
separate estate
اموال شخصی زن
real property
اموال غیرمنقول
paraphernalia
اموال شخصی زن
tangible property
اموال عینی
class i property
اموال طبقه 1
class ii property
اموال طبقه 2
things in possession
اموال عینی
things in action
اموال دینی
stolen goods
اموال مسروقه
tangible property
اموال ملموس
post property
اموال پادگانی
financial property
اموال پولی
installation property
اموال قسمت
inventory
صورت اموال
personal property
اموال شخصی
user
انتفاع از اموال
users
انتفاع از اموال
property book
دفتر اموال
personalty
اموال شخصی
fungible
اموال مثلی
post property
اموال پادگان
chattel
اموال منقول
property officer
افسر اموال
offences against property
جرائم بر علیه اموال
jus disponendi
حق واگذار کردن اموال
priceable things
اموال یا اشیا قیمتی
property officer
افسر ذیحساب اموال
fixed property
اموال غیر منقول
contrabanded goods
اموال و اشیا قاچاق
goods and chattels
اموال و دارائیهای منقول
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
replaceable thing
اموال یا اشیا مثلی
goods of perishable nature
اموال سریع الفساد
sequestration
حکم توقیف اموال
grand larceny
سرقت اموال پرقیمت
fisc
اموال ضبط شده
property of unknown ownership
اموال مجهول المالک
inventory
فهرست اموال سیاهه
article of roup
اموال مورد حراج
appropriation bill
صورت ضبط اموال
foreign
توقیف اموال مدیون غایب
salvaging
اموال نجات یافته از خطر
salvages
اموال نجات یافته از خطر
salvaged
اموال نجات یافته از خطر
salvage
اموال نجات یافته از خطر
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
jus postliminii
حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
letters of marque
حکم ضبط اموال بیگانگان
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
foreign
توقیف اموال مدیون خارجی
conclearer of stolen goods
مخفی کننده اموال مسروقه
accountable property officer's bond
دفتر افسر ذیحساب اموال
misappropriation of public property
تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
occupancy
تملک اموال بلا صاحب متصرف
waveson
اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
conscription of wealth
مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
property disposition
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
angary
حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
praemunire
حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
garnishment
اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
ransom
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
receiver
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receivers
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransoms
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
elegit
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
capital outlays
هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
producer's goods
کالاهای سرمایهای کالاهای تولیدی
pound
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii
هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
conveyancing
در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deeds
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deed
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
condemnations
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
dediction of way
هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
plene administravit
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
tail
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tailed
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tails
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
estate by curtesy
در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com