Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (6 milliseconds)
English
Persian
fungible
اموال مثلی
Search result with all words
replaceable thing
اموال یا اشیا مثلی
Other Matches
community property
اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
fungible
مثلی
funigible
مثلی
as the saying goes
مثلی است مشهور
as the saying is
مثلی است مشهور
proverbial phrase
تعبیر مثلی یا ضرب المثلی
things
اموال
chattels
اموال
cattles
اموال
user
انتفاع از اموال
users
انتفاع از اموال
capital assets
اموال سرمایهای
chattel
اموال منقول
property officer
افسر اموال
installation property
اموال قسمت
class i property
اموال طبقه 1
personal property
اموال شخصی
personalty
اموال شخصی
financial property
اموال پولی
post property
اموال پادگانی
post property
اموال پادگان
distraint
توقیف اموال
distrain
ضبط اموال
property book
دفتر اموال
state property
اموال عمومی
class ii property
اموال طبقه 2
inventory
صورت اموال
separate estate
اموال شخصی زن
things in possession
اموال عینی
things in action
اموال دینی
paraphernalia
اموال شخصی زن
tangible property
اموال عینی
real property
اموال غیرمنقول
stolen goods
اموال مسروقه
tangible property
اموال ملموس
property voucher
سند اموال
assets
مال و اموال
priceable things
اموال یا اشیا قیمتی
fisc
اموال ضبط شده
jus disponendi
حق واگذار کردن اموال
fixed property
اموال غیر منقول
goods and chattels
اموال و دارائیهای منقول
goods of perishable nature
اموال سریع الفساد
grand larceny
سرقت اموال پرقیمت
offences against property
جرائم بر علیه اموال
contrabanded goods
اموال و اشیا قاچاق
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
sequestration
حکم توقیف اموال
appropriation bill
صورت ضبط اموال
article of roup
اموال مورد حراج
property of unknown ownership
اموال مجهول المالک
property officer
افسر ذیحساب اموال
inventory
فهرست اموال سیاهه
salvage
اموال نجات یافته از خطر
foreign
توقیف اموال مدیون غایب
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
jus postliminii
حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
salvages
اموال نجات یافته از خطر
salvaged
اموال نجات یافته از خطر
salvaging
اموال نجات یافته از خطر
letters of marque
حکم ضبط اموال بیگانگان
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
accountable property officer's bond
دفتر افسر ذیحساب اموال
conclearer of stolen goods
مخفی کننده اموال مسروقه
foreign
توقیف اموال مدیون خارجی
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
misappropriation of public property
تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
waveson
اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
occupancy
تملک اموال بلا صاحب متصرف
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
praemunire
حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
angary
حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
conscription of wealth
مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
property disposition
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
ransom
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
ransoms
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
receivers
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
garnishment
اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
receiver
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
elegit
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
pounded
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii
هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deeds
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deed
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
conveyancing
در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
condemnations
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
dediction of way
هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
plene administravit
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
tail
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tails
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tailed
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
estate by curtesy
در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com