Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (2 milliseconds)
English
Persian
chattel
اموال منقول
Search result with all words
conveyancing
در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
tail
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tailed
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tails
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
fixed property
اموال غیر منقول
goods and chattels
اموال و دارائیهای منقول
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
Other Matches
moveable by destination
منقول در حکم غیر منقول
community property
اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
condequent
منقول
personal
منقول
immovable
غیر منقول
personal state
دارایی منقول
chattel
دارائی منقول
movableness
منقول نابرجا
personal
منقول خصوصی
personal chattels
دارایی منقول
narrated consensus
اجماع منقول
personal action
دعوی منقول
moveable property
مال منقول
to carry over
منقول ساختن
movable property
مال منقول
movables
مال منقول
moveable property
دارائی منقول
carry forward
مبلغ منقول
to carry forward
منقول ساختن
movable
دارائی منقول
carry forward
منقول ساختن
good
مال منقول محموله
personal property
دارایی شخصی منقول
personal chattels
دارایی شخصی منقول
immovable property
مال غیر منقول
immovableness
غیر منقول دادن
hereditaments
دارایی غیر منقول
real action
دعوی غیر منقول
immovable
دارایی غیر منقول
real property
دارایی غیر منقول
irreplaceable
غیر منقول بی عوض
brought forward
منقول ازصفحه پیش
immovable by nature
مال غیر منقول ذاتی
heritage
ماترک ترکه غیر منقول
chattel
مال منقول دارایی شخصی
realty
دارایی غیر منقول ملک
jus mariti
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
incumbrance
حق رهن یا حبس نسبیت به مال غیر منقول
cadastre
مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
chattels
اموال
cattles
اموال
things
اموال
things in possession
اموال عینی
assets
مال و اموال
state property
اموال عمومی
separate estate
اموال شخصی زن
distrain
ضبط اموال
distraint
توقیف اموال
things in action
اموال دینی
fungible
اموال مثلی
tangible property
اموال ملموس
tangible property
اموال عینی
financial property
اموال پولی
installation property
اموال قسمت
stolen goods
اموال مسروقه
class ii property
اموال طبقه 2
class i property
اموال طبقه 1
paraphernalia
اموال شخصی زن
post property
اموال پادگانی
inventory
صورت اموال
user
انتفاع از اموال
users
انتفاع از اموال
personal property
اموال شخصی
post property
اموال پادگان
personalty
اموال شخصی
property book
دفتر اموال
real property
اموال غیرمنقول
property officer
افسر اموال
capital assets
اموال سرمایهای
property voucher
سند اموال
property of unknown ownership
اموال مجهول المالک
sequestration
حکم توقیف اموال
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
property officer
افسر ذیحساب اموال
offences against property
جرائم بر علیه اموال
priceable things
اموال یا اشیا قیمتی
jus disponendi
حق واگذار کردن اموال
grand larceny
سرقت اموال پرقیمت
goods of perishable nature
اموال سریع الفساد
replaceable thing
اموال یا اشیا مثلی
article of roup
اموال مورد حراج
contrabanded goods
اموال و اشیا قاچاق
appropriation bill
صورت ضبط اموال
fisc
اموال ضبط شده
inventory
فهرست اموال سیاهه
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
accountable property officer's bond
دفتر افسر ذیحساب اموال
foreign
توقیف اموال مدیون خارجی
foreign
توقیف اموال مدیون غایب
salvages
اموال نجات یافته از خطر
salvaged
اموال نجات یافته از خطر
salvage
اموال نجات یافته از خطر
salvaging
اموال نجات یافته از خطر
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
jus postliminii
حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
conclearer of stolen goods
مخفی کننده اموال مسروقه
letters of marque
حکم ضبط اموال بیگانگان
tenant in fee simple
متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
misappropriation of public property
تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
waveson
اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
occupancy
تملک اموال بلا صاحب متصرف
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
praemunire
حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
property disposition
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
conscription of wealth
مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
angary
حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
ransoms
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
receivers
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receiver
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransom
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
garnishment
اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
elegit
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
pounded
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
reversion
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
jus postliminii
هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
deed
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deeds
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
condemnation
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnations
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
dediction of way
هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
plene administravit
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
tenant by curtesy
عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
estate by curtesy
در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com