Dictiornary-Farsi | اموزگار معانی بیان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
rhetorician	اموزگار معانی بیان
rhetoricians	اموزگار معانی بیان
rhetor	اموزگار معانی بیان


Other Matches

rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
rhetorically	مطابق علم معانی بیان یا فصاحت فصیحانه
instructor	اموزگار
instructress	اموزگار زن
tutoress	اموزگار زن
pedagogue	اموزگار
pedagogues	اموزگار
teachers	اموزگار
teacher	اموزگار
masterless	بی اموزگار
french master	اموزگار
school teacher	اموزگار
instructors	اموزگار
singing master	اموزگار سرایش
language master	اموزگار زبان
pedagog	اموزگار معلم
cookery instructor	اموزگار اشپزی
gloss	فهرست معانی
association of ideas	تداعی معانی
glossaries	فهرست معانی
glossary	فهرست معانی
rhetorically	از روی معانی
rhetorical	معانی بیانی
synesis	توافق معانی
semantics	علم معانی
pedagog	اموزگار علم فروش
lanista	شمشیرباز اموزگار شمشیربازی
association	تداعی معانی تجمع
semantics	علم لغات و معانی
associations	تداعی معانی تجمع
polysemy	تکثر وتعدد معانی
polysemous	دارای تعدد معانی
pedagogues	معلم اموزگار علم فروش
pedagogue	معلم اموزگار علم فروش
to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
synesis	ارتباط مفاهیم ربط معانی
cryptologic	رمزشناسی معانی حروف رمز
numerology	مبحث معانی رمزی اعداد
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
nursery governess	بانویی که کودکان را هم پرستاروهم اموزگاراست پرستار اموزگار
fescue	چوب کوچکی که بوسیله ان اموزگار چیزی را به شاگردنشان میدهد
glossarial	مربوط به فهرست معانی ای که درپایان کتاب باشد تفسیری
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
glossary	فهرست معانی فهرست لغات
glossaries	فهرست معانی فهرست لغات
diction	بیان
experssion	بیان
wording	بیان
dit	بیان
word choice	بیان
choice of words	بیان
dite	بیان
verbiage [American English]	بیان
quotation	بیان
quotations	بیان
expression	بیان
expressions	بیان
averment	بیان
explication	بیان
say so	حق بیان
say so	بیان
rhetorically	بیان
explanations	بیان
locutions	بیان
locution	بیان
wording	بیان
recitation	بیان
pronunciation	بیان
pronunciations	بیان
explanation	بیان
interpretations	بیان
say-so	حق بیان
say-so	بیان
declaration	بیان
declarations	بیان
expositions	بیان
exposition	بیان
interpretation	بیان
recitations	بیان
diction	بیان
statement	بیان
statements	بیان
formulation	بیان ریاضی
shibboleth	بیان رایج
frame	بیان کردن
presentment	بیان حضور
mouthed	مدخل بیان
paradoxes	بیان مغایر
licorice	شیرین بیان
liquorice	شیرین بیان
remarking	افهار بیان
remarks	افهار بیان
simply stated	به بیان کوتاه
mouth	مدخل بیان
number	بیان کیفیت
numbers	بیان کیفیت
fluidity	سلاست بیان
shibboleths	بیان رایج
self-expression	بیان حال
anticlimaxes	بیان قهقرایی
anticlimax	بیان قهقرایی
say	بیان کردن
says	بیان کردن
verbalization	بیان کلامی
verbalization	بیان شفاهی
named <adj.> <past-p.>	بیان شده
stater	بیان کننده
sweet root	شیرین بیان
to set forth	بیان کردن
stated <adj.> <past-p.>	بیان شده
set out	بیان کردن
mentioned <adj.> <past-p.>	بیان شده
impart	بیان کردن
set forth	بیان کردن
tells	بیان کردن
telling-off	بیان کردن
account	بیان علت
tell	بیان کردن
eloquence	علم بیان
imparts	بیان کردن
imparting	بیان کردن
imparted	بیان کردن
termed <adj.> <past-p.>	بیان شده
expounder	بیان کننده
freedom of experssion	ازادی بیان
restatements	بیان مجدد
express	بیان یا شرح
expressed	بیان یا شرح
fair spoken	خوش بیان
expresses	بیان یا شرح
intonation	بیان با الحان
apposition	عطف بیان
enunciative	بیان کننده
said	بیان شده
diction	طرز بیان
expessible	قابل بیان
statements	بیان وضعیت
intonations	بیان با الحان
lip	سخن بیان
paradox	بیان مغایر
expressible	به بیان درامدنی
expressing	بیان یا شرح
restatement	بیان مجدد
remarked	افهار بیان
declaratory	متضمن بیان
dictograph	بیان نگار
fluidity	روانی بیان
mouthing	مدخل بیان
mouths	مدخل بیان
voice	بیان کردن
remark	افهار بیان
utter	بیان کردن
statement	بیان وضعیت
inexpressibility	بیان ناپذیری
appositive	عطف بیان
anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
restate	مجددا بیان کردن
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
sound off	ازادانه بیان کردن
bubbled	بیان کردن حباب
above-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
abovementioned <adj.>	بیان شده در بالا
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
enunciator	بیان کننده اداکننده
restated	مجددا بیان کردن
restates	مجددا بیان کردن
above-quoted <adj.>	بیان شده در بالا
restating	مجددا بیان کردن
anticlimactic	مربوط به بیان قهقرایی
aforementioned <adj.>	بیان شده در بالا
bubbling	بیان کردن حباب
euphuism	بیان مطنطن لفافی
academic freedom	آزادی عمل و بیان
quantified	چندی بیان کردن
causal	بیان کننده علت
obiter dictum	بیان ضمنی و تصادفی
misstate	درست بیان نردن
worded	بالغات بیان کردن
word	بالغات بیان کردن
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
k	نشانه بیان یک هزار
polarities	بیان جهت جریان یک شی
quantifies	چندی بیان کردن
quantify	چندی بیان کردن
quantifying	چندی بیان کردن
polarity	بیان جهت جریان یک شی
bubble	بیان کردن حباب
bubbles	بیان کردن حباب
afore-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
run on	بتفصیل بیان کردن
inenarrable	غیر قابل بیان
pomfret cake	کلوچه شیرین بیان
last word	بیان یا رفتار قاطع
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
circumlocution	بیان غیر مستقیم
enigma	رمز بیان مبهم
detailing	یات را بیان کردن