Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
financial feasibility
امکان مالی
Other Matches
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
edlin
در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
scheduler
امکان نرم افزاری که به کاربر امکان مدیریت جلسات , قرار ملاقاتها یا استفاده از منابع میدهد.
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
Winsock
امکان نرم افزاری برای کنترل مودم هنگام اتصال به اینترنت تحت DOS-MS یا ویندوز که به کامپیوتر امکان ارتباط تحت پروتکل TCP/IP میدهد
Windows Explorer
امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
fire capabilities
چارت امکان تیر توپخانه نمودار امکان تیر یکانهای توپخانه
financing
مالی
finance
مالی
financed
مالی
monetary
مالی
fiscal
مالی
accounting classification
کد مالی
financial
مالی
finances
مالی
pecuniary
مالی
waxing
موم مالی
financial inventory
ذخایر مالی
fiscal year
سال مالی
financial expenses
هزینههای مالی
financial e.
متخصص مالی
financial data
اطلاعات مالی
financial years
سال مالی
financial intermediary
واسطه مالی
financial year
سال مالی
financial secretary
مشاور مالی
financial relations
روابط مالی
financial position
وضعیت مالی
financial policy
سیاست مالی
credited
اعتبار مالی
crediting
اعتبار مالی
credits
اعتبار مالی
financial plan
برنامه مالی
financial period
دوره مالی
fiscal
سال مالی
subsidies
کمکهای مالی
credit
اعتبار مالی
financial management
مدیریت مالی
financial crisis
بحران مالی
fiscal year
دوره مالی
fiscal years
سال مالی
roughcast
گل مالی شده
fiscal years
دوره مالی
committee of ways and means
کمیسیون مالی
capital commitment
تعهدات مالی
anointment
پماد مالی
felting
نمد مالی
finance house
موسسه مالی
financial circles
محافل مالی
financial centers
مراکز مالی
financial budget
بودجه مالی
financial bill
لایحه مالی
financial assets
موجودی مالی
financial assets
دارائیهای مالی
financial affairs
امور مالی
financial adviser
مشاور مالی
financial ability
تمکن مالی
finance officer
افسر مالی
finance markets
بازارهای مالی
financial capital
سرمایه مالی
chamberlain
نافر مالی
fund
اعتبار مالی
funded
اعتبار مالی
embrocations
روغن مالی
subvention
کمک مالی
embrocation
روغن مالی
chamberlains
نافر مالی
spiel
شیره مالی
Mali
کشور مالی
unction
روغن مالی
subsidy
کمک مالی
mart
بازار مالی
financial market
بازار مالی
slobbery
لجن مالی
taction
دست مالی
financial status
وضع مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
financier
متخصص مالی
non pecuniary
غیر مالی
judgment debt
محکوم به مالی
financiers
متخصص مالی
inunction
روغن مالی
padding
لگد مالی
in low water
در تنگی مالی
illinition
روغن مالی
fiscally
ازلحاظ مالی
fiscal policy
سیاست مالی
fiscal control
کنترل مالی
fiscal control
نظارت مالی
rough usage
دست مالی
subsidization
کمک مالی
self support
استقلال مالی
snow job
ماست مالی
sustention
استعانت مالی
sustentation
استعانت مالی
sparge
گل مالی کردن
financially
از نظر مالی
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
anoint
روغن مالی کردن
financing
قسمت مالی یا دارایی
anointing
روغن مالی کردن
anoints
روغن مالی کردن
finance
قسمت مالی یا دارایی
scrabbling
دست مالی کردن
financed
قسمت مالی یا دارایی
scrabbled
دست مالی کردن
scrabble
دست مالی کردن
finances
قسمت مالی یا دارایی
scrabbles
دست مالی کردن
rough
دست مالی کردن
aid package
بسته کمک مالی
tallow
پیه مالی کردن
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
corporate treasurer
مدیر امور مالی
mud bath
گل مالی تن برای درمان
inuct
روغن مالی کردن
functional finance
سیاست مالی اصولی
financial statement
صورت وضعیت مالی
to come into a property
مالی را صاحب شدن
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
spiel
شیره مالی کردن
means tests
سنجش استطاعت مالی
means test
سنجش استطاعت مالی
financial planning
برنامه ریزی مالی
financial mission
هئیت مامورین مالی
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
embrocate
روغن مالی کردن
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
anointment
روغن مالی تدهین
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
felt
نمد مالی کردن
roughest
دست مالی کردن
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
current income
درامد یک سال مالی
finance company
شرکت تامین مالی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
financial investment
سرمایه گذاری مالی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
financial accounts
حساب های مالی
groping
دست مالی کورمالی کردن
gropes
دست مالی کورمالی کردن
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
grope
دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
groped
دست مالی کورمالی کردن
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
jigger
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
waxer
کسیکه موم مالی میکند
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
subsidies
مکهای مالی دولت , سوبسید
scrabble
سرسری چیز نوشتن دست مالی
in the hole
<idiom>
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
scrabbled
سرسری چیز نوشتن دست مالی
financiers
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bill
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbles
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling
سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
financier
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
mergers
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
capital expenditure
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
homes
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
current budget
بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
procurators
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurator
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
bailout
کمک مالی
[برای جلوگیری از ورشکستگی]
[اقتصاد]
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
merger
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
consignee
کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
current expenditure
هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
She is comfortably off.
ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
Our company has some pecuniary difficulties .
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
industrial wealth
مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com