English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
impossibility امکان ناپذیری
Search result with all words
impassablility امکان ناپذیری عدم قابلیت عبور
Other Matches
inexpiably بطور کفاره ناپذیری بطورجبران ناپذیری
edlin در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
scheduler امکان نرم افزاری که به کاربر امکان مدیریت جلسات , قرار ملاقاتها یا استفاده از منابع میدهد.
Windows Explorer امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد
Winsock امکان نرم افزاری برای کنترل مودم هنگام اتصال به اینترنت تحت DOS-MS یا ویندوز که به کامپیوتر امکان ارتباط تحت پروتکل TCP/IP میدهد
illimitableness حد ناپذیری
indissolubility حل ناپذیری
illimitability حد ناپذیری
imperviousness نم ناپذیری
irreconcilability وفق ناپذیری
invincibility شکست ناپذیری
invariance تغییر ناپذیری
inalterability تغییر ناپذیری
intolerability تحمل ناپذیری
imperviousness سرایت ناپذیری
irreconcilability اصلاح ناپذیری
irreconcilableness وفق ناپذیری
irrevocability برگشت ناپذیری
irreversibility برگشت ناپذیری
irretrievability جبران ناپذیری
irretrievability چاره ناپذیری
irresistibility مقاومت ناپذیری
irresistibility ایستادگی ناپذیری
irreparableness جبران ناپذیری
irremissibility بخشش ناپذیری
imperviousness نفوذ ناپذیری
irremediableness علاج ناپذیری
irremediableness چاره ناپذیری
irrefutability انکار ناپذیری
irreducibility تحویل ناپذیری
irreconcilableness اصلاح ناپذیری
interminableness پایان ناپذیری
incommutability تبدیل ناپذیری
intangibility لمس ناپذیری
indisputability بحث ناپذیری
indiscerptibility تجزیه ناپذیری
indestructibility فنا ناپذیری
indescribability وصف ناپذیری
indefensibility تصدیق ناپذیری
indefensibility دفاع ناپذیری
indefatigability خستگی ناپذیری
incurability علاج ناپذیری
incorruption فساد ناپذیری
incorrigibility اصلاح ناپذیری
incondensability انقباض ناپذیری
incommutability تخفیف ناپذیری
incompressibility تراکم ناپذیری
inseparability تجزیه ناپذیری
indomitability تسخیر ناپذیری
insuperability شکست ناپذیری
inscrutability تفحص ناپذیری
insatiability تسکین ناپذیری
infallibly لغزش ناپذیری
inextensibility انبساط ناپذیری
inexpressibility بیان ناپذیری
inexplicability توضیح ناپذیری
inexpiableness مرمت ناپذیری
inexpiableness کفاره ناپذیری
inerrable لغزش ناپذیری
inerrability لغزش ناپذیری
inelasticity کشش ناپذیری
ineffability وصف ناپذیری
incomparability مقایسه ناپذیری
inaccessibility ارتباط ناپذیری
immutability تغییر ناپذیری
immeusurableness پیمایش ناپذیری
achromatisation رنگ ناپذیری
immeasurability پیمایش ناپذیری
elastance برق ناپذیری
immiscibility امتزاج ناپذیری
chalktest ازمایش اب ناپذیری با گچ
acoria سیری ناپذیری
achromatism رنگ ناپذیری
achromatization رنگ ناپذیری
abclution فرهنگ ناپذیری
inaccessibility دسترسی ناپذیری
rigidity انعطاف ناپذیری
inflexibility انعطاف ناپذیری
immobility تحرک ناپذیری
invulnerability اسیب ناپذیری
inevitability چاره ناپذیری
impassibility تحمل ناپذیری
impenetrability نفوذ ناپذیری
impenetrableness سرایت ناپذیری
nonadditivity جمع ناپذیری
mortmain انتقال ناپذیری
impenetrableness خلول ناپذیری
untouchability لمس ناپذیری
impassiveness تالم ناپذیری
permeability نفود ناپذیری
impermeability نشت ناپذیری
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
rigidity of prices انعطاف ناپذیری قیمت ها
rigidity of wages انعطاف ناپذیری مزدها
impermeability نفوذناپذیری تراوش ناپذیری
modulus of incompressibility ضریب فشار ناپذیری
elastivity واحد برق ناپذیری
factorial invariance تغییر ناپذیری عاملی
indispensability چاره ناپذیری اقتضا
price rigidity انعطاف ناپذیری قیمت
wage rigidity انعطاف ناپذیری مزد
impermeability نفوذ ناپذیری ناتراوایی
imperturbableness خون سردی تشویش ناپذیری
unattainbility of absolute zero دسترس ناپذیری صفر مطلق
incommensurability عدم تقارن سنجش ناپذیری
impalpability دارای خصوصیات لمس ناپذیری
implacability تسکین ناپذیری کینه توزی
impenitence بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
fire capabilities چارت امکان تیر توپخانه نمودار امکان تیر یکانهای توپخانه
undisputed بی چون وچرابی بحث ناپذیری مسلم بودن
hydraulic fluid سیال ترکم ناپذیری برای انتقال و توزیع نیرو درسیستم
anoxia فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
posses امکان
posse امکان
eventuality امکان
eventualities امکان
possibilities امکان
possibility امکان
feasibility امکان
possible امکان
untouchables غیرقابل لمس لمس ناپذیری
untouchable غیرقابل لمس لمس ناپذیری
doable <adj.> امکان پذیر
feasible <adj.> امکان پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> امکان پذیر
contrivable <adj.> امکان پذیر
asap به محض امکان
achievable <adj.> امکان پذیر
conceivability امکان پذیری
credit line حد امکان خریدنسیه
damping power امکان استهلاک
defensibility امکان مدافعه
feasibility study امکان سنجی
makeable <adj.> امکان پذیر
manageable <adj.> امکان پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> امکان پذیر
feasibility امکان اجرا
facility امکان وسیله
makable <adj.> امکان پذیر
workable <adj.> امکان پذیر
may امکان داشتن
executable <adj.> امکان پذیر
conceivable امکان پذیر
practicable <adj.> امکان پذیر
can امکان داشتن
canning امکان داشتن
cans امکان داشتن
feasible امکان عملی
visibility امکان دید
optimum بهترین امکان
if possible در صورت امکان
financial feasibility امکان مالی
feasibilty امکان پذیری
viability امکان عملی
acquirability امکان بدست اوردن
to be able to solve امکان به حل شدن داشتن
incombustibility عدم امکان احتراق
conceivably بطور امکان پذیر
practicableness امکان قابلیت اجرا
impossible امکان نا پذیر نشدنی
contingently <adv.> بطور امکان پذیر
viability امکان ادامه حیات
to throw open the door to امکان پذیر کردن
feasible امکان پذیر میسر
visibility chart طرح امکان دید
feasibility study مطالعه امکان سنجی
free maneuver امکان حرکت ازاد
hazard signs علایم امکان تولیدخطر
conceivably <adv.> بطور امکان پذیر
possible امکان پذیر میسر
possibly <adv.> بطور امکان پذیر
as may be the case <adv.> بطور امکان پذیر
impossibility of performance عدم امکان در اجرا
at the earliest p moment در نخستین وهله امکان
to turn upside down هر تلاش امکان پذیری را کرن
fullest پر کردن درون چیزی تا حد امکان
freezes محدودیت عدم امکان تغییر
freeze محدودیت عدم امکان تغییر
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
outputs امکان نمایش اطلاعات میدهد
output امکان نمایش اطلاعات میدهد
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
QuickTime گرافیکی امکان نمایش میدهد.
estoppel عدم امکان انکار پس از اقرار
capability study مطالعه امکان انجام کار
bad dept طلبی که امکان وصول ان کم باشد
accessibility امکان نزدیکی وسیله وصول
as little as possible اینقدر کم که امکان پذیر باشد
impossibility عدم امکان کار نشدنی
there is no p of his going رفتن وی هیچ امکان ندارد
readout وسیلهای که امکان نمایش اطلاعات
compromising امکان کشف داشتن به خطر افتادن
astronautics مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
compromise امکان کشف داشتن به خطر افتادن
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
compromises امکان کشف داشتن به خطر افتادن
light نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
lighted نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
lightest نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
MIDI sequencer 1-نرم افزاری که به کاربر امکان ضبط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com