Dictiornary-Farsi | امیخته نشدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
immiscible	امیخته نشدنی


Other Matches

insupressive	پامال نشدنی موقوف نشدنی
unappeasable	اقناع نشدنی راضی نشدنی
incorrodible	خورده نشدنی سائیده نشدنی
inconsumable	سوخته نشدنی تمام نشدنی
incondensable	خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
portmanteaux	امیخته
mixed	امیخته
mixtures	امیخته
portmanteau	امیخته
portmanteaus	امیخته
motley	امیخته
zygose	امیخته
medleys	امیخته
medley	امیخته
interwrought	در هم امیخته
mixture	امیخته
mixed crystal	کریستال امیخته
impanate	امیخته بنان
mixed number	عدد امیخته
mixed gas	گاز امیخته
cold mix	امیخته سرد
mixed tides	کشندهای امیخته
coalescent	بهم امیخته
mixed mode	باب امیخته
mixed mode experssion	عبارت امیخته یاب
gold amalgam	جیوه امیخته بازر
oil is immiscible with water	روغن با اب امیخته نمیشود
lemon squash	شربت امیخته ازابلیمووسوداواتر
pranks	شوخی امیخته بافریب
prank	شوخی امیخته بافریب
mincemeat	قیمه امیخته باکشمش
oxyhydrogen	اکسیژن امیخته به ایدروژن
chrism	روغن امیخته بابلسان
deep laid	امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
mixed mode macro	درشت دستور امیخته باب
mixed radix notation	نشان گذاری امیخته مبنا
d. butter	کره اب کرده و امیخته با ارد
neo platonism	فلسفه افلاطونی امیخته با تصوف شرقی
poudrette	کودی که از مدفوع و زغال امیخته باشد
loam	خاک رس وشن که با گیاه پوسیده امیخته باشد
think piece	مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
lingua franca	زبان امیخته با زبانهای دیگر گویش مختلط
lingua francas	زبان امیخته با زبانهای دیگر گویش مختلط
law french	اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
ingratiatory	طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
imbroglio	قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
omnim gatherum	امیختگی چندین چیز باهم توده امیخته جنگ
imbroglios	قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
oxyhydrogen blowpipe	بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
tragi comedy	نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
kamptulicon	یکجورفرش که ازقندران وچوب پنبه امیخته بهم درست میکنندو....است
inductile	خم نشدنی
indiminishable	کم نشدنی
irresolvable	حل نشدنی
impalpability	حس نشدنی
indissoluble	اب نشدنی
indissoluble	حل نشدنی
insoluble	حل نشدنی
unfeasible <adj.>	نشدنی
insolvable	حل نشدنی
inexecutable <adj.>	نشدنی
impracticable <adj.>	نشدنی
irresoluble	اب نشدنی
inextricable	حل نشدنی
infeasible	نشدنی
impractical	نشدنی
incorporating mill	کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
gouache	رنگ کاری با رنگی که در اب حل شده و با عسل و صمغ امیخته شده
next to impossible	تقریبا نشدنی
incompressible	فشرده نشدنی
never to be forgotten	فراموش نشدنی
implacability	ارام نشدنی
incommutable	سبک نشدنی
impregnability	تسخیر نشدنی
irremovable	معزول نشدنی
inapproachable	نزدیک نشدنی
incognizable	شناخته نشدنی
inburnt	پاک نشدنی
irrelievable	رها نشدنی
irrefragable	تسلیم نشدنی
incodensable	منقبض نشدنی
never say die	رام نشدنی
inconvincible	ملزم نشدنی
invictive	مغلوب نشدنی
inexhaustibility	تهی نشدنی
inextinguishable	خاموش نشدنی
indefeasible	الغاء نشدنی
intractile	کشیده نشدنی
infintesimal	جزخرد نشدنی
irretractile	جمع نشدنی
infusible	گداخته نشدنی
insatiability	اقناع نشدنی
irresuscitable	زنده نشدنی
insolubility	حل نشدنی ناگذاری
inexecutable	اجرا نشدنی
irresoluble	رها نشدنی ول
irradicable	ریشه کن نشدنی
indeclinable	صرف نشدنی
indecomposable	فاسد نشدنی
indefeasibility	الغاء نشدنی
indefectible	خراب نشدنی
indigestive	هضم نشدنی
indistributable	تقسیم نشدنی
indocile	رام نشدنی
insuppresible	موقوف نشدنی
ineffaceable	پاک نشدنی
insolubly	بطور حل نشدنی
unfailing	تمام نشدنی
inapplicable	اجرا نشدنی
incalculable	شمرده نشدنی
inseparable	جدا نشدنی
non-starters	کار نشدنی
invincible	مغلوب نشدنی
unprintable	چاپ نشدنی
non-starter	کار نشدنی
haunting	فراموش نشدنی
imperishable	فاسد نشدنی
unforgettable	فراموش نشدنی
insatiable	سیر نشدنی
insatiably	سیر نشدنی
insatiate	سیر نشدنی
tameless	رام نشدنی
unflappable	مایوس نشدنی
inconvincible	متقاعد نشدنی
insoluble	ماده حل نشدنی
inviolate	غصب نشدنی
indelible	پاک نشدنی
impracticable <adj.>	انجام نشدنی
unerring	اشتباه نشدنی
inexecutable <adj.>	انجام نشدنی
imperceptible	دیده نشدنی
irrepressible	خوابانده نشدنی
irrepressible	مطیع نشدنی
unfeasible <adj.>	انجام نشدنی
indomitable	رام نشدنی
indiscernible	دیده نشدنی
invisible	دیده نشدنی
ineligible	شامل نشدنی
unmanageable	رام نشدنی
intractable	رام نشدنی
an impossible act	کار نشدنی
an inflexible rod of iron	میل خم نشدنی
inexorable	نرم نشدنی
of proof	سوراخ نشدنی
infrangible	خرد نشدنی
illegibility	خوانده نشدنی
nonrecurring	تجدید نشدنی
immiscible	مخلوط نشدنی
impalpable	لمس نشدنی
imperforable	سوراخ نشدنی
impierceable	سوراخ نشدنی
impenetrable	داخل نشدنی
impenetrable	سوراخ نشدنی
impracticable	اجراء نشدنی
inexorable	تسلیم نشدنی
quenchless	خاموش نشدنی
unrelenting	تسلیم نشدنی
ineradicable	ریشه کن نشدنی
implacability	نرم نشدنی
ineradicable	قلع نشدنی
indefatigable	خسته نشدنی
insurmountable	بر طرف نشدنی
indefinable	توصیف نشدنی
indefinably	توصیف نشدنی
incorruptible	فاسد نشدنی
nonerasable storage	حافظه پاک نشدنی
irremovable	برداشته نشدنی ثابت
nonerasable storage	انباره پاک نشدنی
prohibited risk	خطر بیمه نشدنی
noninterchanging states	حالتهای تعویض نشدنی
nonperishable items	اقلام فاسد نشدنی
unmanagesble	رام نشدنی شرور
irrecoverably	بطور وصول نشدنی
indomitably	بطور رام نشدنی
indelibility	پاک نشدنی بودن
unequivocally	صریح اشتباه نشدنی
ineffaceably	بطور پاک نشدنی
incalculably	بطور شمرده نشدنی
irredeemable	باز خرید نشدنی
impregnability	استواری ابستن نشدنی
impossible	امکان نا پذیر نشدنی
immiscibility	حالت مخلوط نشدنی
illimitable	نامحدود محدود نشدنی
indelibly	بطور پاک نشدنی
an inseparable prefix	سر واژه جدا نشدنی
unrelenting	بیرحم نرم نشدنی
ineffaceable	محو نشدنی ماندگار
irreconcilable	جور نشدنی ناسازگار
unequivocal	صریح اشتباه نشدنی
indelible	محو نشدنی ماندگار
ireversible	دگرگون نشدنی بر نگشتنی
intractably	بطور رام نشدنی
indissoluble	منحل نشدنی ماندگار
insuppresible	نخواباندنی پامال نشدنی
inseparably	بطور جدا نشدنی
indissolubly	بطور منحل نشدنی
irreducible	ناکاستنی ساده نشدنی
inalienable	محروم نشدنی لایتجزا
infintesimal	کوچک خرد نشدنی
inextinguishably	بطور خاموش نشدنی