English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (5 milliseconds)
English Persian
expectancy امید توقع
expectance امید توقع
Other Matches
polyamide پلی امید ترکیبی شامل چند گروه امید
to dash one's hopes امید کسی را نا امید کردن
expectations توقع
inexpectant بی توقع
sanguineness توقع
expectation توقع
expectation value مقدار مورد توقع
I didnt expect it from you of all people . ازتویکی توقع نداشتم
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
expectations امید
amide امید
esperance امید
expectant of به امید
expectation امید
In the hope of. Hopingg that . . . . به امید …
bereft of hope نا امید
hoped امید
hope امید
hopes امید
desperate بی امید
hoping امید
trusts امید
trusted امید
trust امید
to indulge a hope امید پروردن
to cherish the hope that ... امید بپرورند که ...
ray of hope روزنه امید
silver lining روزنهی امید
let someone down نا امید کردن
See you again . So long. به امید دیدار
unpromising بدون امید
mathematical expectation امید ریاضی
life expectancies امید به زندگی
life expectancies امید زندگی
disappoints نا امید کردن
disappoint نا امید کردن
wet blankets نا امید کردن
life expectancy امید به زندگی
life expectancy امید زندگی
promising امید بخش
gray نا امید بد بخت
lay one's hopes on امید بستن به
wet blanket نا امید کردن
turn over <idiom> نا امید وافسرده شدن
a rosy future آینده امید بخشی
To give up in despaer . To lose hope . قطع امید کردن
to build one's hope upon امید خودراروی 0000قراردادن
to r. one's hops in a person امید به کسی بستن
towardly امید بخش مطلوب
To give up hope [abandon hope] قطع امید کردن
prospect [of something] امید موفقیت [در چیزی]
expectation مقدار امید ریاضی
hope [for something] امید [برای چیزیی]
expected value مقدار امید ریاضی
expectations مقدار امید ریاضی
respiring امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
to inspire a personwith hopes روح امید در کسی دمیدن
respire امید تازه پیدا کردن
rosy <adj.> امید بخش [نوید دهنده]
To set ones hopes on something. امید خودرا به چیزی بستن
hope against hope <idiom> در نومیدی بسی امید است
if things shape well مایه امید واری بودن
it promisews to be easy امید میرود اسان باشد
prospect of success چشم داشت یا امید کامیابی
to lay down ones hopes از چیزی امید بریدن یا دست کشیدن
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) . امید وارم نظرتان را تأمین کند
There is little hope امید چندانی نمی رود (نیست )
Something wI'll turn up . خدا بزرگ است ( نباید ما یوس ونا امید شد )
drastic times call for drastic measures <idiom> [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
groupies دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupie دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
While there is life there is hope . <proverb> تا زندگى هست امید هست.
von neuman morgensterm utility index شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com