Dictiornary-Farsi | انبار کمکی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
auxiliary storage	انبار کمکی


Other Matches

auxiliary storage	حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation	عملیات کمکی عملکرد کمکی
caged storage	قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
stockpile	ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling	ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled	ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles	ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled	پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
dump	انبار موقتی زاغه مهمات انبار
stockpiles	پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiling	پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile	پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
auxiliary machinery	دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
field storage	انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
bin storage	انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
bin storage space	فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
stock number	شماره فنی انبار شماره انبار
custodial record	پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
supplementary	کمکی
auxiliary	کمکی
ancillary	کمکی
subsidiaries	کمکی
secondary	کمکی
auxiliaries	کمکی
subsidiary	کمکی
slack variable	متغیر کمکی
split pole motor	موتور کمکی
user interface	میانجی کمکی
auxiliary forces	قوای کمکی
auxiliary forces	نیروی کمکی
coprocessor	پردازنده کمکی
auxiliary landing field	فرودگاه کمکی
accommodator	کارگر کمکی
artificial antenna	انتن کمکی
booster magneto	دینام کمکی
auxiliaries	امدادی کمکی
dummy antenna	انتن کمکی
artificial aids	وسایل کمکی
commutating pole	قطب کمکی
auxiliary charger	شارژکننده کمکی
auxiliary	امدادی کمکی
auxiliary ego	خود کمکی
auxiliary electrode	الکترود کمکی
auxiliary equipment	تجهیزات کمکی
communicating pole	قطب کمکی
auxiliary target	هدف کمکی
prony motor	موتور کمکی
relieving arch	طاق کمکی
relieving tackle	تاکل کمکی
auxiliary storage	انباره کمکی
remedial measure	اندازه کمکی
reserve accumulator	انباره کمکی
accessory	لوازم کمکی
auxiliary target	نقطه کمکی
auxiliary view	نمای کمکی
booster pump	پمپ کمکی
boostes pump	پمپ کمکی
boostes transformer	ترانسفورماتور کمکی
interpoles	قطبهای کمکی
operating supplies	مواد کمکی
back up frequency	فرکانس کمکی
utilitu program	برنامه کمکی
by pass valve	شیر کمکی
auxiliary equipment	وسائل کمکی
sabot	خرج کمکی
auxiliary operation	عمل کمکی
auxiliary memory	حافظ کمکی
auxiliary memory	حافظه کمکی
auxiliary operatich	عمل کمکی
auxiliary base line	باز کمکی
interpole	قطب کمکی
auxiliary equipment	وسایل کمکی
intermediate grid	شبکه کمکی
auxiliary rotor	رتور کمکی
aid	کمک وسایل کمکی
lee helm	سکان کمکی ناو
guiding	عضلات کمکی مجاور
navigational grid	شبکه کمکی ناوبری
dozzle	مخزن کمکی تغذیه
igniter pad	کیسه خرج کمکی
downloading utility	برنامه کمکی استقرار
table utility	برنامه کمکی جدولی
layshaft	محور دندانه کمکی
wills	فعل کمکی "خواهم "
sabot	خرج موشکی کمکی
will	فعل کمکی "خواهم "
interpole motor	موتور با قطب کمکی
mace utilities	برنامه کمکی میس
pitman	عضو گروه کمکی
willed	فعل کمکی "خواهم "
norton utilities	برنامههای کمکی نورتن
aided	کمک وسایل کمکی
aiding	کمک وسایل کمکی
kedge anchor	لنگر کمکی ناو
auxiliary power unit	واحد قدرت کمکی
I can't help it. <idiom>	من نمیتونم کمکی کنم.
auxiliary flight surfaces	سطوح پرواز کمکی
visual aids	ابزارهای کمکی دیداری
accessory cells	یاخته های کمکی
backup utility	برنامه کمکی پشتیبان
auxiliary control surfaces	سطوح فرامین کمکی
commutating pole converter	تبدیل گر قطب کمکی
astrocyteo	نوعی یاخته کمکی
back end processor	پردازنده کمکی تک منظوره
afforce	نیروی کمکی فرستادن به
undelete utility	برنامه کمکی احیاء
boot	پوشش کمکی روی سم اسب
communicating pole winding	سیم پیچی قطب کمکی
ingot feeder head	مخزن کمکی تغذیه شمش
I'm really not responsible for it. <idiom>	من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
audiovisual aids	ابزارهای کمکی دیداری-شنیداری
I'm glad I could help.	خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
frapping lines	طناب تعادل کمکی ناو
build-up	نیروی کمکی تقویت نیروها
build up	نیروی کمکی تقویت نیروها
outline utility	برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
file conversion utility	برنامه کمکی تبدیل فایل
build-ups	نیروی کمکی تقویت نیروها
document comparison utility	برنامه کمکی مقایسه مدارک
file transfer utility	برنامه کمکی انتقال فایل
screen saver utility	برنامه کمکی محافظ صفحه نمایش
My hands are tied. <idiom>	نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
file compression utility	برنامه کمکی فشرده کردن فایل
banderillero	عضو تیم کمکی گاوبازماموراستفاده از نیزه
bowsight	وسیله کمکی هدفگیری وصل به کمان
commenting	نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
pickup man	اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
helped	کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
baby siphon	سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
helped	کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
help	کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
helps	کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
help	کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
drum sorting	مرتب کردن با حافظه کمکی استوانهای مغناطیسی
air traffic control radar system	راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
helps	کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
commented	نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
comment	نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
blitz	حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzing	حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzed	حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzes	حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
commoners	تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
heading select feature	عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
commonest	تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
common	تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
augmentation	افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
context sensitive help key	کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
compound helicopter	هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
stick bridge	پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
transaction trailing	ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.	تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
pit board	تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
blue key	نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
admixtures	موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
find	برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
finds	برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
store	انبار
magazines	انبار
entrepot	انبار
freight house	انبار
storage	انبار
depository	انبار
store room	انبار
agglomeration	انبار
in bond	در انبار
store-room	انبار
store-rooms	انبار
storing	انبار
magazine	انبار
storage tank	انبار
wastes	انبار
storage bunker	انبار
waste	انبار
cellars	انبار
cellar	انبار
stock room	انبار
barns	انبار
spoil pit	انبار
almery	انبار
repositories	انبار
barn	انبار
repository	انبار
tower silo	انبار
storeroom	انبار
sluice	انبار
water storage tank	اب انبار
water reservoir	اب انبار
pantechnicons	انبار
reservoir	انبار
reservoirs	اب انبار
reservoirs	انبار
pantechnicon	انبار
storehouse	انبار
stockroom	انبار
stockrooms	انبار
storehouses	انبار
sluices	انبار
sluiced	انبار
room	انبار