English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
shift downward انتقال به سمت پائین
Other Matches
downwards بطرف پائین
falling of the womb پائین افتادگی
katabatic پائین اینده
low productivity بازده پائین
f.of a page پائین صفحه
land vi پائین امدن
low price قیمت پائین
f.of a bed پائین بستریاتختخواب
juniority رتبه پائین تر
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
bottom price پائین ترین قیمت
neap tide پائین ترین جزر و مد
sewsaw بالا و پائین رفتن
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
sewsaw پس و پیش بالا و پائین
shift downward حرکت به سمت پائین
light or lighted پائین امدن واردامدن
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
falling of the womb سقوط کردن پائین افتادگی
tax haven نرخ پائین مالیات پیشنهادی
to reach down سوی پائین دراز کردن
tax havens نرخ پائین مالیات پیشنهادی
lower limit [of the integral] کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
phreatic decline پائین رفتن سطح ایستائی
to d. a hill از تپه ایی پائین امدن
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
to haul a ship بادبانهای کشتی را پائین اوردن یاخواباندن
fluctuable مستعد بالا و پائین رفتن مواج
velocity of retreat سرعت متوسط اب در پائین دست سرریز
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
least developed countries پائین ترین کشورهای در حال توسعه
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
to be unable to hold a candle to somebody <idiom> در برابر کسی پائین رتبه بودن [در توانایی یا مهارت و غیره]
chyron [American E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston [British E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
Lower third قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
No matter which way you fling a cat, it will light. <proverb> گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
liquidity preference theory براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
transmission line خط انتقال
assignment انتقال
transmission انتقال
conveyance انتقال
transportation انتقال
translations انتقال
convey انتقال
conveyed انتقال
assignments انتقال
conveys انتقال
translation انتقال
conveyances انتقال
conduction انتقال
conveying انتقال
metabasis انتقال
transfer انتقال
mittimus انتقال
transfer line خط انتقال
transmissions انتقال
displacement انتقال
marque انتقال
transfers انتقال
line shaft انتقال
transfer check انتقال
transformation انتقال
intuition انتقال
intuitions انتقال
transferring انتقال
migration انتقال
shift انتقال
move انتقال
bail arm انتقال
shifted انتقال
transference انتقال
devolution انتقال
conductance انتقال
transition انتقال
transitions انتقال
shift انتقال
negotiation انتقال
negotiations انتقال
shifts انتقال
downloading انتقال
abaloenation انتقال
turn over انتقال
transter انتقال
heredity انتقال موروثی
conveyable قابل انتقال
intuitively ازراه انتقال
energy transfer انتقال انرژی
conveying capacity قدرت انتقال
negotiability انتقال پذیری
data transfer انتقال داده ها
file transfer انتقال فایل
crawl carry انتقال خزشی
energy transmission انتقال انرژی
deed of transfer انتقال نامه
evocate انتقال دادن
data communication انتقال اطلاعات
negative transfer انتقال منفی
counter transference انتقال متقابل
transferability انتقال پذیری
deed of transfer سند انتقال
not negotiable غیرقابل انتقال
quickness سرعت انتقال
open cheque چک انتقال پذیر
demountable قابل انتقال
descendible قابل انتقال
red shift انتقال سرخ
digital transmission انتقال دیجیتالی
digital transmission انتقال رقمی
saltus انتقال ناگهانی
assignments انتقال قانونی
doppler shift انتقال دوپلری
electron transition انتقال الکترون
sewarage انتقال گنداب
assignment انتقال قانونی
transfers انتقال دادن
protect a player معاف از انتقال
demographic transition انتقال جمعیتی
progation افزایش انتقال
power transfer انتقال انرژی
negotiable قابل انتقال
shifting انتقال دادن
open cheque چک قابل انتقال
overhead transmission line خط انتقال هوایی
parallel transmission انتقال موازی
demand shift انتقال تقاضا
portability قابلیت انتقال
positive transfer انتقال مثبت
positive transference انتقال مثبت
power transmission انتقال انرژی
shuttles ریل انتقال
power transmission انتقال قدرت
shuttled ریل انتقال
shuttle ریل انتقال
shift backward انتقال به عقب
transferred انتقال یافته
alienor انتقال دهنده
assignment of contract انتقال قرارداد
integrate transmission line خط انتقال مجتمع
asynchronous transmission انتقال غیرهمزمان
instrument of assignment سند انتقال
information transmission انتقال اطلاعات
incidence of taxation انتقال مالیات
immobilization عدم انتقال
image transmission انتقال تصویر
block move انتقال بلوک
block transfer انتقال کندهای
alienator انتقال دهنده
alienable قابل انتقال
line transmission error خطای انتقال
gear انتقال دادن
geared انتقال دادن
bail واگذاری انتقال
gears انتقال دادن
convection انتقال برق
convection انتقال گرما
alienated انتقال شده
negotiator انتقال دهنده
negotiators انتقال دهنده
light transmission انتقال نور
line generated error خطای انتقال
block transfer انتقال بلوک
transmission tower برج انتقال
grantor انتقال دهنده
conditional transfer انتقال شرطی
heat transmission انتقال گرما
conductible قابل انتقال
transfer انتقال دادن
alienation انتقال مالکیت
grantee انتقال گیرنده
gold flow انتقال طلا
image propagation factor ضریب انتقال
mortmain انتقال ناپذیری
heat transfer انتقال حرارت
heat transfer انتقال گرما
internal transmittance ضریب انتقال
lineshaft drive محرکه انتقال
capital flow انتقال سرمایه
carry over انتقال دادن
cessionary انتقال گیرنده
change over انتقال بانکی
transferring انتقال دادن
convect انتقال یافتن
traffics انتقال دریانوردی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com