Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
demographic transition
انتقال جمعیتی
Other Matches
demographic characteristics
ویژگیهای جمعیتی
demotic studies
بررسیهای جمعیتی
population trap
تله جمعیتی
Don't push!
تنه نزنید!
[در جمعیتی]
Move along, please!
[in a crowd]
لطفا بجلو حرکت کنید!
[در جمعیتی]
postulancy
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
transfers
انتقال
convey
انتقال
transter
انتقال
conveyed
انتقال
conveying
انتقال
conveys
انتقال
translation
انتقال
turn over
انتقال
translations
انتقال
transferring
انتقال
migration
انتقال
transmission
انتقال
line shaft
انتقال
transfer check
انتقال
marque
انتقال
metabasis
انتقال
mittimus
انتقال
conveyance
انتقال
conduction
انتقال
assignments
انتقال
displacement
انتقال
assignment
انتقال
conveyances
انتقال
transfer line
خط انتقال
transfer
انتقال
transmissions
انتقال
transformation
انتقال
intuition
انتقال
intuitions
انتقال
downloading
انتقال
devolution
انتقال
transference
انتقال
conductance
انتقال
bail arm
انتقال
transition
انتقال
shifts
انتقال
shift
انتقال
shifted
انتقال
move
انتقال
shift
انتقال
transitions
انتقال
negotiation
انتقال
negotiations
انتقال
transmission line
خط انتقال
transportation
انتقال
abaloenation
انتقال
negative transfer
انتقال منفی
conveyances
سند انتقال
velocity
سرعت انتقال
negotiable
قابل انتقال
convect
انتقال یافتن
shifting
انتقال دادن
conveyance
سند انتقال
mortmain
انتقال ناپذیری
data transfer
انتقال داده ها
progation
افزایش انتقال
conductible
قابل انتقال
protect a player
معاف از انتقال
doppler shift
انتقال دوپلری
change over
انتقال بانکی
digital transmission
انتقال رقمی
red shift
انتقال سرخ
negotiating
قابل انتقال
quickness
سرعت انتقال
descendible
قابل انتقال
demountable
قابل انتقال
conditional transfer
انتقال شرطی
overhead transmission line
خط انتقال هوایی
lineshaft drive
محرکه انتقال
heredity
انتقال موروثی
conveyable
قابل انتقال
demand shift
انتقال تقاضا
negotiability
انتقال پذیری
parallel transmission
انتقال موازی
assignment
انتقال قانونی
crawl carry
انتقال خزشی
portability
قابلیت انتقال
positive transference
انتقال مثبت
transmitter
انتقال دهنده
transmitters
انتقال دهنده
data communication
انتقال اطلاعات
counter transference
انتقال متقابل
deed of transfer
سند انتقال
transferability
انتقال پذیری
shuttles
ریل انتقال
negotiable instruments
اسنادقابل انتقال
deed of transfer
انتقال نامه
power transmission
انتقال قدرت
shuttled
ریل انتقال
power transmission
انتقال انرژی
shuttle
ریل انتقال
not negotiable
غیرقابل انتقال
open cheque
چک انتقال پذیر
open cheque
چک قابل انتقال
conveying capacity
قدرت انتقال
assignments
انتقال قانونی
positive transfer
انتقال مثبت
convection
انتقال برق
image transmission
انتقال تصویر
immobilization
عدم انتقال
incidence of taxation
انتقال مالیات
heat transfer
انتقال گرما
transferring
انتقال دادن
information transmission
انتقال اطلاعات
alienable
قابل انتقال
transfers
انتقال دادن
bail
واگذاری انتقال
convection
انتقال گرما
heat transmission
انتقال گرما
gear
انتقال دادن
geared
انتقال دادن
gears
انتقال دادن
alienated
انتقال شده
negotiator
انتقال دهنده
image propagation factor
ضریب انتقال
internal transmittance
ضریب انتقال
negotiators
انتقال دهنده
alienator
انتقال دهنده
alienor
انتقال دهنده
instrument of assignment
سند انتقال
transfer
انتقال دادن
energy transfer
انتقال انرژی
alienation
انتقال مالکیت
intuitively
ازراه انتقال
light transmission
انتقال نور
block move
انتقال بلوک
line generated error
خطای انتقال
line transmission error
خطای انتقال
block transfer
انتقال کندهای
block transfer
انتقال بلوک
electron transition
انتقال الکترون
capital flow
انتقال سرمایه
carry over
انتقال دادن
energy transmission
انتقال انرژی
power transfer
انتقال انرژی
heat transfer
انتقال حرارت
integrate transmission line
خط انتقال مجتمع
digital transmission
انتقال دیجیتالی
grantor
انتقال دهنده
grantee
انتقال گیرنده
gold flow
انتقال طلا
assignment of contract
انتقال قرارداد
transferred
انتقال یافته
file transfer
انتقال فایل
asynchronous transmission
انتقال غیرهمزمان
evocate
انتقال دادن
cessionary
انتقال گیرنده
transfer of training
انتقال اموزش
axle
محور انتقال
shift
انتقال دادن
transfer table
میز انتقال
transfer time
زمان انتقال
transfer time
مدت انتقال
transferee
انتقال گیرنده
transferor
انتقال دهنده
transferrer
انتقال دهنده
transition moment
گشتاور انتقال
transition period
دوره انتقال
transition probability
احتمال انتقال
transition time
زمان انتقال
transitivity
انتقال پذیری
transmetalation
انتقال فلز
shifted
انتقال دادن
transmination
انتقال امین
axles
محور انتقال
transferable
انتقال پذیر
transfer operation
عمل انتقال
transporters
انتقال دهنده
demise
انتقال دادن
transporter
انتقال دهنده
transfer orbit
مدار انتقال
transfer rate
نرخ انتقال
credit transfers
انتقال اعتبار
transmittance
انتقال سرایت
built-in
غیرقابل انتقال
credit transfer
انتقال اعتبار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com