Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (12 milliseconds)
English	Persian
assignment	انتقال قانونی
assignments	انتقال قانونی
Search result with all words
purchase	هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchased	هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchases	هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
Other Matches
to lay down a rule	قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
indeterminate change of station	انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer	انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
automatic release date	تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
transfer	انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring	انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers	انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission	روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
transfer processing	امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload	انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled	1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal	1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem	یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled	1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle	کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate	نسبت انتقال سرعت انتقال
legitimates	عذر قانونی قانونی
legitimating	عذر قانونی قانونی
legitimated	عذر قانونی قانونی
legitimate	عذر قانونی قانونی
authorized stoppage	برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
negative acknowledgement	کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment	انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA	روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
legit	قانونی
de jure	قانونی
lawless	بی قانونی
licit	قانونی
canonical	قانونی
formal	قانونی
of age <idiom>	سن قانونی
de jur	حق قانونی
normative	قانونی
medical jurisprudence	طب قانونی
statutory law	قانونی
copyright	حق قانونی
constitutional	قانونی
dejure	حق قانونی
regulars	قانونی
standards	قانونی
regular	قانونی
standard	قانونی
official	قانونی
legal medicine	طب قانونی
wife's equity	حق قانونی زن
statutory	قانونی
copyrights	حق قانونی
illegality	بی قانونی
anarchy	بی قانونی
forensic medicine	طب قانونی
legiskative	قانونی
lawful	قانونی
legal	قانونی
lawlessness	بی قانونی
statute	احکام قانونی
warrants	اجازه قانونی
lawless	غیر قانونی
statutes	احکام قانونی
impedimenta	موانع قانونی
illegal	غیر قانونی
warranting	اجازه قانونی
underage	کمتراز سن قانونی
valid	قانونی درست
posses	قدرت قانونی
short life	با عمر قانونی کم
stand measure	اندازه قانونی
statutory	قانونی مقرر
statutory offense	جرم قانونی
substituted service	ابلاغ قانونی
unlawful	غیر قانونی
legalize	قانونی کردن
s.i	اسناد قانونی
norm	اصل قانونی
posse	قدرت قانونی
legitimate	برحق قانونی
false	غیر قانونی
age of consent	سن قانونی دختر
comeback	دلیل قانونی
comebacks	دلیل قانونی
fair game	شکار قانونی
legitimised	قانونی کردن
standard	مقرر قانونی
legitimated	برحق قانونی
legitimates	برحق قانونی
legitimating	برحق قانونی
legal tender	پول قانونی
use age	عمر قانونی
validate	قانونی شناختن
validated	قانونی شناختن
validates	قانونی شناختن
validating	قانونی شناختن
traites lois	قراردادهای قانونی
standard	نمونه قانونی
standards	مقرر قانونی
distress	ضبط قانونی
warrant	اجازه قانونی
norms	اصل قانونی
distresses	ضبط قانونی
the rule of law	تامین قانونی
sign over <idiom>	بطور قانونی
standards	نمونه قانونی
legitimises	قانونی کردن
legitimising	قانونی کردن
legitimization	قانونی کردن
legitimized	قانونی کردن
legitimizes	قانونی کردن
legitimizing	قانونی کردن
there is a rule that...	قانونی هست
warranted	اجازه قانونی
regular procedure	اقدام قانونی
moratoriums	مهلت قانونی
coroners	طبیب قانونی
coroner	طبیب قانونی
legitimate excuse	عذر قانونی
fishing expedition	بازپرسی قانونی
forced sale	فروش قانونی
forensic medicine	پزشکی قانونی
forensic psychiatry	روانپزشکی قانونی
legalization	قانونی کردن
legal suit	دادخواست قانونی
forensic psychology	روانشناسی قانونی
medical examiner	طبیب قانونی
moratorium	مهلت قانونی
Legal Advisor	مشاور قانونی
legal counsel	مشاور قانونی
de jure recognition	شناسایی قانونی
debt of record	دین قانونی
member's bill	طرح قانونی
medico legal examiner	پزشک قانونی
medical jurisprudence	پزشکی قانونی
medical examiner	پزشک قانونی
legal reserves	ذخایر قانونی
legal reserves	ذخیرههای قانونی
legal guardian	ولی قانونی
legal easement	حق ارتفاق قانونی
legal domicile	اقامتگاه قانونی
legal deposit	سپرده قانونی
legal circumstantial evidence	اماره قانونی
legal capacity	صلاحیت قانونی
legal capacity	اهلیت قانونی
legal asset	دارائی قانونی
legal action	اقدام قانونی
lawfulness	قانونی بودن
jurisdication	اختیار قانونی
juridical	قانونی شرعی
legal guardianship	ولایت قانونی
legal proceedings	اقدامات قانونی
legal presumtion	فرض قانونی
legal ohm	اهم قانونی
heir at law	وارث قانونی
legal monopoly	انحصار قانونی
legal medicine	پزشکی قانونی
legal liability	بدهی قانونی
legal interest	ربح قانونی
legal interest	بهره قانونی
legal impediment	مانع قانونی
legal heirs	ورثه قانونی
legitimize	قانونی کردن
constructive notice	ابلاغ قانونی
constructive service	ابلاغ قانونی
legalised	قانونی کردن
presumption of law	فرض قانونی
legalizing	قانونی کردن
cognizance	اخطار قانونی
barrister at law	وکیل قانونی
presumption juris et de jure	اماره قانونی
legalized	قانونی کردن
proctor	وکیل قانونی
action at low	اقدام قانونی
prosecutor	تعقیب قانونی
legalising	قانونی کردن
prosecutors	تعقیب قانونی
legality	قانونی بودن
presumption of law	استنباط قانونی
covenant in low	شرط قانونی
guardianship	قیمومیت قانونی
nomocracy	حکومت قانونی
judicial arbitrator	داور قانونی
jurisdiction	اختیار قانونی
assize	نرخ قانونی
legalizes	قانونی کردن
legalises	قانونی کردن
abator	غاصب حق وارث قانونی
registered office	اقامتگاه قانونی شرکت
illegal operation	عملکرد غیر قانونی
putative father	پدر غیر قانونی
illegaly	از طریق غیر قانونی
statutory	قانون مدون قانونی
illegal contract	قرارداد غیر قانونی
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
indicting	تعقیب قانونی کردن
authorized allowance	مزایا مزایای قانونی
litigating	تعقیب قانونی کردن
litigates	تعقیب قانونی کردن
legislative	قانونی تقنینیه تقنینی
prosecuting	تعقیب قانونی کردن
prosecutes	تعقیب قانونی کردن
indict	تعقیب قانونی کردن
indicted	تعقیب قانونی کردن
prosecuted	تعقیب قانونی کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com