English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
counter transference انتقال متقابل
Other Matches
counteroffensive تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
warsaw treaty پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
counter متقابل
mutual متقابل
opposing متقابل
reciprocative متقابل
correspounding متقابل
interactional متقابل
opposed متقابل
interactive متقابل
countered متقابل
reciprocal متقابل
polar متقابل
countering متقابل
counterattack حمله متقابل
countermine توط ئه متقابل
cross reference ارجاع متقابل
cross reference مراجعه متقابل
proportional متقابل یا هماهنگ
counter propaganda تبلیغ متقابل
countermeasures اقدامات متقابل
transinformation اگاهی متقابل
inter play اثر متقابل
countermeasure اقدام متقابل
cross-checks بررسی متقابل
mutual consistency سازگاری متقابل
mutual inductance القاگری متقابل
mutual متقابل یا متقابله
reciprocal trading مبادله متقابل
counter attraction کشش متقابل
reciprocation عمل متقابل
counter offer عرضه متقابل
m القاگری متقابل
counter purchase خرید متقابل
logrolling همکاری متقابل
iteraction عمل متقابل
intervisibility دید متقابل
interaction اثر متقابل
interaction کنش متقابل
interaction عمل متقابل
interrelation رابطه متقابل
counter offer پیشنهاد متقابل
counter offensive حمله متقابل
set off دعوی متقابل
interaction curve خم کنش متقابل
interplay اثر متقابل
counter credit اعتبار متقابل
counter current جریان متقابل
counter gambit گامبی متقابل
intercorrelation همبستگی متقابل
interdependency اتکاء متقابل
counteraction اقدام متقابل
counter fire اتش متقابل
counter offensive پدافند متقابل
crosstalk مکالمه متقابل
counterclaim دعوی متقابل
eclipsed form شکل متقابل
countering ضربت متقابل
countered ضربت متقابل
counterclaim ادعای متقابل
counterclaim دعوای متقابل
cross feed خورد متقابل
counterbid پیشنهاد متقابل
counter trade تجارت متقابل
reciprocity عمل متقابل
cross bill شکایت متقابل
opposite phase فاز متقابل
mutual assistance کمک متقابل
antitype نوع متقابل
mutual relationship رابطه متقابل
mutual terms شرایط متقابل
crossecheck بررسی متقابل
mutual induction القای متقابل
cross purpose قصد متقابل
back pressure فشار متقابل
mutual energy انرژی متقابل
transfer characteristic مشخصه متقابل
reciprocal عمل متقابل
reciprocal متقابل معکوس
mutual characteristic مشخصه متقابل
cross index شاخص متقابل
retaliation عمل متقابل
counter-measures اقدام متقابل
recriminations اتهام متقابل
recriminations تهمت متقابل
interrelationships رابطه متقابل
interrelationship رابطه متقابل
grid anode transconductance رسانایی متقابل
mutual conductance رسانایی متقابل
transconductance رسانایی متقابل
harmonic mean اعداد متقابل
cross-references ارجاع متقابل
counterpoise سیم متقابل
counterpoise وزنه متقابل
counter claim دعوی متقابل
cross-references مراجعه متقابل
counterpawn پیاده متقابل
cross-reference ارجاع متقابل
cross-reference مراجعه متقابل
recrimination تهمت متقابل
recrimination اتهام متقابل
cross-checking بررسی متقابل
interdependence وابستگی متقابل
counter ضربت متقابل
cross-checked بررسی متقابل
counterwork عمل متقابل
cross action دعوی متقابل
cross-check بررسی متقابل
countervailing credit اعتبار متقابل
counter-measure اقدام متقابل
counterrevolution انقلاب متقابل
cross check بررسی متقابل
interdependence اتکاء متقابل
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
counterattack حمله متقابل کردن
intract عمل متقابل کردن
intervisibility قابلیت دید متقابل
countercheck سرزنش وتوبیخ متقابل
internecine کشتار متقابل قاتل
repost ضربه متقابل زدن
retaliation عکس العمل متقابل
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
counteracts عمل متقابل کردن
rebuttals عمل متقابل پس زنی
rebuttal عمل متقابل پس زنی
ripostes ضربه متقابل زدن
coefficient of mutual induction ضریب القای متقابل
riposting ضربه متقابل زدن
counter current principle اصول جریان متقابل
greco counter gambit گامبی متقابل گرکو
rebut جواب متقابل دادن
compensation trading داد و ستد متقابل
rebuts جواب متقابل دادن
rebutted جواب متقابل دادن
rebutting جواب متقابل دادن
conversion transconductance رسانایی متقابل وارون
visual interaction کنش متقابل بصری
counteract عمل متقابل کردن
counteracted عمل متقابل کردن
riposted ضربه متقابل زدن
interaction عکس العمل متقابل
cross reference table جدول ارجاع متقابل
riposte ضربه متقابل زدن
differential field winding سیمپیچ اهنربایی متقابل
counter purchase داد وستد متقابل
benoni counter gambit گامبی متقابل بنونی
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
crossfertilize لقاح متقابل کردن
social interaction کنش متقابل اجتماعی
counteracting عمل متقابل کردن
counterplay بازی شطرنج متقابل
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
retorts جواب متقابل تلافی
retorts جواب متقابل دادن
cross fire اتش گلوله متقابل
retort جواب متقابل تلافی
retort جواب متقابل دادن
queen's pawn counter gambit گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
end centered unit cell سلول واحد دو وجهی متقابل پر
unrequited بدون تلافی یا عمل متقابل
mutual exclusion ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
opposed piston engine موتور پیستون روبرو متقابل
countermine با دسیسه متقابل خنثی کردن
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
cross fertile اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
counteractive خنثی کننده دارای عمل متقابل
blamenfeld counter gambit گامبی متقابل بلومنفند دردفاع بنونی
staunton defence دفاع استاونتن در گامبی متقابل بنونی
simultaneous foul خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
subcontrary مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
countermeasures پیش گیریهای متقابل اقدامات کنترلی
countermeasures اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
falkbeer counter gambit گامبی متقابل فالکبیر درگامبی شاه شطرنج
subcontrariety رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
counterpose درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
cross-reference مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross reference مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-references مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
eastern european mutual assisstance trea پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
counter thrust variation واریاسیون پیاده رانده متقابل در دفاع هندی شاه شطرنج
input output analysis تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com