Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
Other Matches
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
indeterminate change of station	انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer	انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
transfer	انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers	انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring	انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission	روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
upload	انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing	امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signalled	1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem	یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled	1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal	1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate	نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle	کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement	کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment	انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
maximal	حداکثر
maximum	حداکثر
outside	حداکثر
uttermost	حداکثر
peaking	حداکثر
peaks	حداکثر
peak	حداکثر
outsides	حداکثر
endurance	حداکثر
IrDA	روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
maximum capacity	فرفیت حداکثر
peak load	بار حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
peak load	حداکثر بار
peak current	جریان حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت
flat out	حداکثر سرعت
maximum current	جریان حداکثر
peak demand	حداکثر تقاضا
peaks	حداکثر کاکل
optimum height	حداکثر ارتفاع
submaximal	زیر حداکثر
peaking	حداکثر کاکل
peak output	حداکثر تولید
high tide	حداکثر مد دریا
high tides	حداکثر مد دریا
maximum load	بار حداکثر
payload	حداکثر بار
payloads	حداکثر بار
maximum moment	حداکثر لنگر
peak voltage	ولتاژ حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
peak	حداکثر کاکل
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
peak speed	حداکثر سرعت
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum performance	کارایی حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum slope	حداکثر شیب
price ceilings	حداکثر قیمت
full speed	حداکثر سرعت
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum output	خروجی حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum price	حداکثر بها
maximum work	کار حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
full bore	حداکثر تلاش
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maxvo	حداکثر توان هوازی
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
flank speed	حداکثر سرعت قایق
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
utmost	منتهای کوشش حداکثر
breaking load	حداکثر تحمل بار
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
great diurnal range	حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
optimize	کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com