English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
current carring انتقال یا هدایت جریان
Other Matches
stream line خط هدایت جریان
input of current تغذیه و هدایت جریان
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
conduction توانایی یک ماده برای هدایت جریان
conductive مربوط به توانایی ماده برای هدایت جریان
current transfer ratio نسبت انتقال جریان
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
guidance هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
homing guidance هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
beamrider موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
terminal guidance هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
mace نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
fighter direction هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
maces نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
inertial guidance سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
conductance ضریب هدایت قدرت هدایت
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
current flow سیلان جریان فلوی جریان
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
azimuth guidance هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
alternator ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
alternators ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
lead هدایت
total conductivity هدایت کل
conductance هدایت
navigator هدایت گر
navigators هدایت گر
conduction هدایت
steerage هدایت
leads هدایت
transduction هدایت
guidance هدایت
leading هدایت
direction هدایت
electric conduction هدایت الکتریسیته
conductivity ضریب هدایت
guided هدایت کردن
enlightened هدایت شده
admittance هدایت فاهری
conning tower برج هدایت
canalization هدایت در مسیر
superconductivity فوق هدایت
managements هدایت یا سازماندهی
management هدایت یا سازماندهی
leading line خط هدایت هواپیما
leading marks نشانههای هدایت
commutate هدایت وتغییر
conductivity قابلیت هدایت
guide هدایت کردن
dirigible قابل هدایت
bus bar line سیم هدایت
directing هدایت کردن
operating stand اطاق هدایت
conning هدایت کردن
avigation فن هدایت هواپیما
conned هدایت کردن
con هدایت کردن
direct هدایت کردن
conducting هدایت کردن
directed هدایت کردن
directs هدایت کردن
rede هدایت کردن
navigate هدایت کردن
navigated هدایت کردن
steerable هدایت کردنی
navigating هدایت کردن
conducted هدایت کردن
afferent conduction هدایت اورانی
afferent transmission هدایت اورانی
navigates هدایت کردن
conduct هدایت کردن
conducts هدایت کردن
convect هدایت کردن
hydraulic conductivity هدایت ابی
image line هدایت تصویر
fire direction هدایت اتش
directors هدایت کننده
convey هدایت کردن
conduction هدایت گرم
conductible قابل هدایت
steering هدایت کردن
joysticks سکان هدایت
joystick سکان هدایت
director هدایت کننده
conduction هدایت تنظیم
vee guideways مسیر هدایت "وی "
conveying هدایت کردن
heat conduction هدایت حرارتی
conductibility قابلیت هدایت
conveys هدایت کردن
guide way مسیر هدایت
heat conductivity هدایت حرارتی
undirected هدایت نشده
conveyed هدایت کردن
cons هدایت کردن
conduction velocity سرعت هدایت
conductance میزان هدایت
conduct of fire هدایت تیراندازی
ionic conduction هدایت یونی
direction هدایت رهبری
template ریل هدایت
conductive قابل هدایت
electron conduction هدایت الکترون
electrical conductivity هدایت الکتریکی
guides هدایت کردن
templates ریل هدایت
laser guidance سیستم هدایت لیزری
heat conductivity قابلیت هدایت حرارت
fire direction net شبکه هدایت اتش
conducted هدایت کردن بردن
fire direction center مرکز هدایت اتش
hot blast main هدایت هوای دم داغ
conductibility ضریب هدایت مخصوص
barrel وفیفه هدایت در یک ترمینال
guded missile موشک هدایت شوند
high conductivity قابلیت هدایت زیاد
conduct grade درجه هدایت یک ماده
dredging ladder هدایت کننده سطل
guideway شیار هدایت کننده
photoconductivity قابلیت هدایت نور
conduct هدایت کردن بردن
ballistic director هدایت کننده بالیستیکی
conducting staff ستاد هدایت کننده
trafficking تجارت هدایت شده
trafficked تجارت هدایت شده
magnetic permeance مقدار هدایت مغناطیسی
directed net شبکه هدایت شده
directed exercise تمرین هدایت شده
diathermacy خاصیت هدایت گرما
conductance مقدار هدایت واقعی
channelising island سکوی هدایت کننده
traffics تجارت هدایت شده
directing staff ستاد هدایت کننده
direction center مرکز هدایت عملیات
fire control کنترل یا هدایت اتش
fire direction هدایت کردن اتش
barrels وفیفه هدایت در یک ترمینال
conductivity ضریب هدایت یا انتشار
bell's bund دیوار هدایت کننده اب
ideal conductivity قابلیت هدایت ایده ال
direction مسیر هدایت کردن
increase in conductivity افزایش قابلیت هدایت
directional وابسته به راهنمایی و هدایت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com