Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 209 (3 milliseconds)
English	Persian
wreak	انتقام گرفتن
wreaked	انتقام گرفتن
wreaking	انتقام گرفتن
wreaks	انتقام گرفتن
venge	انتقام گرفتن
get even <idiom>	انتقام گرفتن
Search result with all words
to be even witn any one	انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to slake one's revenge	انتقام خودرا گرفتن
to take vengeance on any one	تلافی بر سر کس در اوردن از کسی انتقام گرفتن
Other Matches
reprisals	انتقام
revenges	انتقام
revenging	انتقام
vengeanee	انتقام
wanion	انتقام
revenge	انتقام
retaliation	انتقام
vengeance	انتقام
vindictive	انتقام
reprisal	انتقام
revenged	انتقام
vendettas	انتقام گیری
revenged	انتقام کشیدن
nemesis	الهه انتقام
to get back one's own	انتقام خودراگرفتن
avenges	انتقام کشیدن
revenging	انتقام کشیدن
fury	روح انتقام
revenger	انتقام گیرنده
revenges	انتقام کشیدن
avenging	انتقام کشیدن
revenge	انتقام کشیدن
avenge	انتقام کشیدن
avenged	انتقام کشیدن
vendetta	انتقام گیری
avenger	دادگیر انتقام جو
vengeful	بشدت انتقام جو
it savours of revenge	دلالت بر انتقام میکند
to a. one selt	انتقام خودرا کشیدن
to take vengeance on a person	ازکسی انتقام کشیدن
nemesis	کینه جویی انتقام
letters of reprisal	اجازه نامه انتقام
to slake one's revenge	اتش انتقام خودراخاموش کردن
it savours of revenge	بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
To pay off someone. To settle old scores with someone.	با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
resumes	از سر گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
retreating	پس گرفتن
indwell	جا گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
resuming	از سر گرفتن
retreated	پس گرفتن
resumed	از سر گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
takes	گرفتن
obturate	گرفتن
take	گرفتن
to hunt out	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
infold	در بر گرفتن
retreats	پس گرفتن
resume	از سر گرفتن
capture	گرفتن
holds	گرفتن
hold	گرفتن
to catch on	گرفتن
puddles	گل گرفتن
puddle	گل گرفتن
catch	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
to draw back	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
acquiring	گرفتن
acquires	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
wed	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
to call back	پس گرفتن
capturing	گرفتن
accompany	دم گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to break in	گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
acquire	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
overtake	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
to get at	گرفتن
break out	در گرفتن
retaking	پس گرفتن
captures	گرفتن
pushing	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
seizes	گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
blind	گرفتن
renovated	از سر گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
grabs	گرفتن
reclaims	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
lutes	گل گرفتن
wive	زن گرفتن
adeem	پس گرفتن
nails	گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recapture	پس گرفتن
renovate	از سر گرفتن
disesteem	کم گرفتن
devest	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
to take one's stand	جا گرفتن
grabbed	گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
situating	جا گرفتن
grabbing	گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
to take up	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
catch on	گرفتن
accustom	خو گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbers	گرفتن
unsay	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
accustoms	خو گرفتن
skims	گرفتن کف
to shut off	را گرفتن
skim	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
deglutinate	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
to station oneself	جا گرفتن
tong	گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
get	گرفتن
cork	گرفتن
retaken	پس گرفتن
get at	گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
receives	گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
receive	گرفتن
gets	گرفتن
retake	پس گرفتن
getting	گرفتن
detracts	گرفتن
corks	گرفتن
detracting	گرفتن
flea	کک گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
fleas	کک گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com