Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English
Persian
heat treat
انجام دادن عملیات حرارتی
Other Matches
inhibits
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibit
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
heat treatment
عملیات حرارتی
solution heat treatment
عملیات حرارتی محلول
induction heat treatment
عملیات حرارتی القائی
heat treating equipment
تاسیسات عملیات حرارتی
precipitation heat treatment
عملیات حرارتی رسوبی
heat treatment crack
ترک عملیات حرارتی
heat treatable
قابل عملیات حرارتی
heat treating department
دپارتمان عملیات حرارتی
hot working die
ابزار عملیات حرارتی
hot working steel
فولاد عملیات حرارتی
heat treating property
خاصیت عملیات حرارتی
heat treating furnace
کوره عملیات حرارتی
heat treatable steel
فولاد قابل عملیات حرارتی
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
cyaniding
عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
circuits
یچ کردن عملیات انجام میدهد
circuit
یچ کردن عملیات انجام میدهد
airborne vehicle
وسیله انجام عملیات هوابرد
demonstration
تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstrations
تظاهر به انجام عملیات کردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
spark printer
چاپگر حرارتی که حروف را روی کاغذ حرارتی با جرقه الکتریکی تولید میکند
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
operation
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
thermal
نوعی چاپگر که حروف روی کاغذ حرارتی با نوک چاپ قرار می گیرند و یک ماتریس از عناصر حرارتی کوچک ایجاد می کنند
OCP
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را طبق کد برنامه انجام میدهد
integrated
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
inputted
سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
NetBIOS
که به برنامههای کاربردی امکان انجام عملیات ابتدایی روی شبکه میدهد.
arithmetic logic unit
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
input
سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
coprocessor
پردازندهای که نتایج عملیات ریاضی را سریع تر از بخش ALU از CPU انجام میدهد
operator
مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
operators
مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
floating
UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
duty rated
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
maintenance
ابزار تشخیص نرم افزاری که مهندسان در حین عملیات نگهداری سیستم انجام می دهند
gallium arsenide
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
alu
Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
cybernation
کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
closed cycle reactor system
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
operates
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
universal
مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
operated
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operate
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
circuit
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuits
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
crypt operating instructions
دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
suffix notation
عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
OS
نرم افزاری که عملیات سخت افزاری ابتدایی و سطح پایین را انجام میدهد و مدیریت فایل بدون نیاز به کاربر
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
logging
عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
effectuate
انجام دادن صورت دادن
alt key
کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی
put on
انجام دادن
chare
انجام دادن
perform
انجام دادن
carry into effect
انجام دادن
make something happen
انجام دادن
go through
انجام دادن
furnish
انجام دادن
pays
انجام دادن
pay
انجام دادن
carry out
انجام دادن
furnishes
انجام دادن
put ineffect
انجام دادن
implement
انجام دادن
actualise
[British]
انجام دادن
chars
انجام دادن
furnishing
انجام دادن
actualize
انجام دادن
carry ineffect
انجام دادن
to put through
انجام دادن
fulfill
انجام دادن
charring
انجام دادن
char
انجام دادن
performed
انجام دادن
put inpractice
انجام دادن
to bring to an issve
انجام دادن
to bring to effect
انجام دادن
effected
انجام دادن
effecting
انجام دادن
fulfit
انجام دادن
fulfil
انجام دادن
to make good
انجام دادن
fulfilled
انجام دادن
accomplish
انجام دادن
do up
انجام دادن
stand to
انجام دادن
parform
انجام دادن
cover
انجام دادن
coverings
انجام دادن
fulfilling
انجام دادن
make out
<idiom>
انجام دادن
covers
انجام دادن
administer
انجام دادن
accomplish
انجام دادن
accomplishes
انجام دادن
accomplishing
انجام دادن
paying
انجام دادن
bring inbeing
انجام دادن
carry out
انجام دادن
performs
انجام دادن
fulfils
انجام دادن
implements
انجام دادن
effect
انجام دادن
to do a thing the right way
انجام دادن
implementing
انجام دادن
to carry through
انجام دادن
implemented
انجام دادن
implement
انجام دادن
to carry into execution
انجام دادن
to follow out
انجام دادن
make a reality
انجام دادن
to go through
انجام دادن
execute
انجام دادن
put into practice
انجام دادن
put into effect
انجام دادن
bring into being
انجام دادن
fulfills
انجام دادن
fulfill
[American]
انجام دادن
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
at
قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد
manipulate
با دست انجام دادن
to toss off
زود انجام دادن
to bring through
خوب انجام دادن
out act
بهتر انجام دادن از
to do by halves
ناقص انجام دادن
alternates
بنوبت انجام دادن
alternated
بنوبت انجام دادن
redid
دوباره انجام دادن
go the whole hog
<idiom>
بطورکامل انجام دادن
completion of a contract
انجام دادن قرارداد
redo
دوباره انجام دادن
redoes
دوباره انجام دادن
dashes
بسرعت انجام دادن
redoing
دوباره انجام دادن
dashed
بسرعت انجام دادن
misdo
ناصحیح انجام دادن
put across
خوب انجام دادن
manipulates
بامهارت انجام دادن
alternate
بنوبت انجام دادن
serve
خدمت انجام دادن
to a one's object
مقصودخودرا انجام دادن
manipulate
بامهارت انجام دادن
dash
بسرعت انجام دادن
manipulated
بامهارت انجام دادن
top
خوب انجام دادن
redone
دوباره انجام دادن
overdid
بیش از حد انجام دادن
lurks
در خفا انجام دادن
lurking
در خفا انجام دادن
perform
انجام دادن خوب یا بد
solemnize
باتشریفات انجام دادن
lurk
در خفا انجام دادن
lurked
در خفا انجام دادن
overdo
بیش از حد انجام دادن
repeats
دوباره انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously .
موبه مو انجام دادن
serves
خدمت انجام دادن
served
خدمت انجام دادن
overdoing
بیش از حد انجام دادن
performed
انجام دادن خوب یا بد
reworked
دوباره انجام دادن
reworks
دوباره انجام دادن
to carry out a transaction
معامله ای انجام دادن
on the beam
<idiom>
خوب انجام دادن
performs
انجام دادن خوب یا بد
overdoes
بیش از حد انجام دادن
reworking
دوباره انجام دادن
repeat
دوباره انجام دادن
rework
دوباره انجام دادن
achieves
انجام دادن بانجام رسانیدن
redo
انجام دادن مجدد چیزی
To do something on ones own .
سر خود کاری را انجام دادن
speculate
معاملات پرخطر انجام دادن
finish
انجام دادن چیزی تا انتها
plod
بازحمت کاری را انجام دادن
redid
انجام دادن مجدد چیزی
effecturate
موجب شدن انجام دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com