English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (29 milliseconds)
English Persian
finish انجام دادن چیزی تا انتها
finishes انجام دادن چیزی تا انتها
Other Matches
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
redoes انجام دادن مجدد چیزی
redoing انجام دادن مجدد چیزی
redo انجام دادن مجدد چیزی
redone انجام دادن مجدد چیزی
redid انجام دادن مجدد چیزی
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
implements انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
endings عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ending عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
demanded تقاضا برای انجام چیزی
demand تقاضا برای انجام چیزی
driven انجام شده توسط چیزی
demands تقاضا برای انجام چیزی
objectives چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
to purpose something هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
objective چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
forbids بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
to bite the bullet <idiom> پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
ways and means طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
forbid بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
let it rip <idiom> انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
effectuate انجام دادن صورت دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
rub someone the wrong way <idiom> خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
delays مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
to get in somebody's way مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
delaying مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
insert قرار دادن چیزی در چیزی
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
fullest انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
let go <idiom> به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
charring انجام دادن
performs انجام دادن
do up انجام دادن
fulfit انجام دادن
paying انجام دادن
go through انجام دادن
fulfils انجام دادن
char انجام دادن
fulfills انجام دادن
chars انجام دادن
pay انجام دادن
make out <idiom> انجام دادن
fulfill انجام دادن
perform انجام دادن
accomplishes انجام دادن
accomplishing انجام دادن
pays انجام دادن
fulfil انجام دادن
fulfilled انجام دادن
fulfilling انجام دادن
accomplish انجام دادن
performed انجام دادن
to go through انجام دادن
parform انجام دادن
accomplish انجام دادن
implements انجام دادن
bring inbeing انجام دادن
carry out انجام دادن
execute انجام دادن
fulfill [American] انجام دادن
make a reality انجام دادن
put into practice انجام دادن
put on انجام دادن
to carry through انجام دادن
to carry into execution انجام دادن
to bring to effect انجام دادن
to bring to an issve انجام دادن
coverings انجام دادن
covers انجام دادن
put ineffect انجام دادن
cover انجام دادن
put into effect انجام دادن
implementing انجام دادن
implement انجام دادن
put inpractice انجام دادن
carry into effect انجام دادن
make something happen انجام دادن
effect انجام دادن
stand to انجام دادن
effected انجام دادن
effecting انجام دادن
bring into being انجام دادن
implemented انجام دادن
administer انجام دادن
implement انجام دادن
actualise [British] انجام دادن
actualize انجام دادن
carry ineffect انجام دادن
to do a thing the right way انجام دادن
chare انجام دادن
furnishes انجام دادن
furnishing انجام دادن
to make good انجام دادن
furnish انجام دادن
to follow out انجام دادن
to put through انجام دادن
carry out انجام دادن
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
lurk در خفا انجام دادن
alternates بنوبت انجام دادن
overdo بیش از حد انجام دادن
overdid بیش از حد انجام دادن
put across خوب انجام دادن
redone دوباره انجام دادن
rework دوباره انجام دادن
lurks در خفا انجام دادن
lurking در خفا انجام دادن
lurked در خفا انجام دادن
manipulate با دست انجام دادن
go the whole hog <idiom> بطورکامل انجام دادن
overdoing بیش از حد انجام دادن
out act بهتر انجام دادن از
to carry out a transaction معامله ای انجام دادن
performed انجام دادن خوب یا بد
perform انجام دادن خوب یا بد
to toss off زود انجام دادن
completion of a contract انجام دادن قرارداد
serves خدمت انجام دادن
served خدمت انجام دادن
to a one's object مقصودخودرا انجام دادن
serve خدمت انجام دادن
on the beam <idiom> خوب انجام دادن
alternate بنوبت انجام دادن
manipulate بامهارت انجام دادن
alternated بنوبت انجام دادن
performs انجام دادن خوب یا بد
dashes بسرعت انجام دادن
manipulates بامهارت انجام دادن
manipulated بامهارت انجام دادن
overdoes بیش از حد انجام دادن
solemnize باتشریفات انجام دادن
redoing دوباره انجام دادن
redoes دوباره انجام دادن
to bring through خوب انجام دادن
top خوب انجام دادن
redo دوباره انجام دادن
to do by halves ناقص انجام دادن
misdo ناصحیح انجام دادن
reworked دوباره انجام دادن
dash بسرعت انجام دادن
reworks دوباره انجام دادن
redid دوباره انجام دادن
repeat دوباره انجام دادن
dashed بسرعت انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . موبه مو انجام دادن
reworking دوباره انجام دادن
repeats دوباره انجام دادن
terrorizes با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorizing با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorized با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
achieved انجام دادن بانجام رسانیدن
terrorize با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
achieves انجام دادن بانجام رسانیدن
achieving انجام دادن بانجام رسانیدن
completed کامل کردن انجام دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com