English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
number انجام محاسبات سریع
numbers انجام محاسبات سریع
Other Matches
numbers پردازنده خاص برای محاسبات سریع
number پردازنده خاص برای محاسبات سریع
computing میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
fortran یک زبان سطح بالابرای انجام محاسبات ریاضی علمی و مهندسی
despatches انجام سریع
dispatches انجام سریع
despatching انجام سریع
dispatch انجام سریع
dispatched انجام سریع
despatched انجام سریع
spreadsheet 1-برنامه ایکه امکان اجرای محاسبات روی چندین ستون اعداد را برقرار کند. 2-چاپ محاسبات روی مقادیر عظیم کامپیوتر
spreadsheets 1-برنامه ایکه امکان اجرای محاسبات روی چندین ستون اعداد را برقرار کند. 2-چاپ محاسبات روی مقادیر عظیم کامپیوتر
fast که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
celestial precomputation محاسبات پیش بینی شده نجومی محاسبات نجومی
nsfnet یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
coprocessor پردازندهای که نتایج عملیات ریاضی را سریع تر از بخش ALU از CPU انجام میدهد
rollover استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
gallium arsenide ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
math CI مخصوص که به سیستم اضافه میشود تا توابع ریاضی را سریع تر از CPU استاندارد انجام دهد
maths CI مخصوص که به سیستم اضافه میشود تا توابع ریاضی را سریع تر از CPU استاندارد انجام دهد
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
addressing استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
marine express کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
prescan خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
dma اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
calculations محاسبات
computations محاسبات
computation محاسبات
calculation محاسبات
personal computing محاسبات شخصی
line shape calculations محاسبات شکل خط
discrepancy ناجوری محاسبات
computing center مرکز محاسبات
depaartment of accounts اداره محاسبات
financial tribunal دیوان محاسبات
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
structural analysis محاسبات طرح ساختمانی
central واحد محاسبات و منط ق
structural design طرح و محاسبات ساختمانی
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
azimuth adjustment slide rule خط کش محاسبات تنظیم گرا
floating point calculation محاسبات اعداد نمایی یا علمی
basis نقط ه یا شمارهای که محاسبات شروع شده اند
protect که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
protecting که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
protects که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
plotting board صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
speediness سریع السیر سریع
speedy سریع السیر سریع
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
design take off weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
design strength مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
design gross weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
design landing weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام فرود هواپیما برای استفاده در محاسبات طراحی
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
noisy mode سیستم محاسبات اعداد اعشاری که عددی غیر از صفر به محل کمترین ارزش در حین نرمالسازی عدد اعشاری افزوده میشود
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
spanking سریع
rapid سریع
galloping سریع
sudden سریع
gleg سریع
sweepy سریع
spankings سریع
swift سریع
wing footed سریع
accelerator سریع
accelerators سریع
rather سریع تر
prompts سریع
swifts سریع
prompt سریع
snell سریع
prompted سریع
swifter سریع
swiftest سریع
fleets عبور سریع
converted پاسکاری سریع
fleet عبور سریع
continuate سریع الاتصال
raids تک نفوذی سریع
accelofilter صافی سریع
raiding تک نفوذی سریع
fasts سریع السیر
raid تک نفوذی سریع
rough and ready سریع العمل
fastest سریع السیر
bullets توپ سریع
accelerated depreciation استهلاک سریع
bullet توپ سریع
couriers پیک سریع
fleeting سریع الزوال
fasted سریع السیر
courier پیک سریع
fast سریع السیر
fleetingly سریع الزوال
raided تک نفوذی سریع
quicker جلد سریع
slap ضربت سریع
slapped ضربت سریع
slapping ضربت سریع
slaps ضربت سریع
riposte ضربت سریع
riposted ضربت سریع
ripostes ضربت سریع
convert پاسکاری سریع
riposting ضربت سریع
pirouette چرخ سریع
precipitate خیلی سریع
scamper پرواز سریع
scampered پرواز سریع
speeds سریع کارکردن
speeding سریع کارکردن
speed سریع کارکردن
quickstep گام سریع
quick تند و سریع
quick جلد سریع
quicker تند و سریع
scampers پرواز سریع
quickest جلد سریع
quickest تند و سریع
scampering پرواز سریع
precipitated خیلی سریع
precipitates خیلی سریع
precipitating خیلی سریع
expresses سریع السیر
expressed سریع صریح
converts پاسکاری سریع
pirouettes چرخ سریع
expressed سریع السیر
express سریع صریح
express سریع السیر
braid حرکت سریع
braided حرکت سریع
expresses سریع صریح
slash ضربه سریع
slashed ضربه سریع
slashes ضربه سریع
glimpse نگاه سریع
glimpsed نگاه سریع
glimpses نگاه سریع
glimpsing نگاه سریع
lightning chess شطرنج سریع
converting پاسکاری سریع
expressing سریع صریح
braids حرکت سریع
quick fire تیر سریع
hypernoea تنفس سریع
hotshot بارکشی سریع
snapback بهبودی سریع
prompts سریع عاجل
prompts سریع کردن
prompted سریع عاجل
prompted سریع کردن
prompt سریع عاجل
highflyer دلیجان سریع
highflier دلیجان سریع
prompt سریع کردن
sneak raid دستبرد سریع
high speed traffic امد شد سریع
high speed traffic ترافیک سریع
high speed printer چاپگر سریع
skitter حرکت سریع
progressive chess شطرنج سریع
quick recovery رونق سریع
quick recovery بهبود سریع
posthaste سریع السیر
polypnea تنفس سریع
operation immediate اقدام سریع
rapid fire تیر سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com