English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
get away with murder <idiom> انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
Other Matches
I went scot - free . خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه)
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
beside one's self <idiom> خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
for next to nothing <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
to intend to do something در نظر انجام کاری را داشتن
to aim to do something قصد انجام کاری را داشتن
to be about to do something قصد انجام کاری را داشتن
to propose to do something قصد انجام کاری را داشتن
to mean to do something منظور انجام کاری را داشتن
to propose to do something در نظر انجام کاری را داشتن
to be looking to do something در نظر انجام کاری را داشتن
to be looking to do something قصد انجام کاری را داشتن
to intend to do something قصد انجام کاری را داشتن
to purpose something هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
to set one's mind on anything ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
attend انتظار کشیدن انتظار داشتن
attending انتظار کشیدن انتظار داشتن
attends انتظار کشیدن انتظار داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
in the cards <idiom> انتظار داشتن
to look forward to انتظار داشتن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
look forward انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
awaiting منتظر شدن انتظار داشتن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
speculated انتظار سودو زیاد داشتن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
awaited منتظر شدن انتظار داشتن
await منتظر شدن انتظار داشتن
awaits منتظر شدن انتظار داشتن
speculate انتظار سودو زیاد داشتن
hold forth پیشنهاد کردن انتظار داشتن
speculating انتظار سودو زیاد داشتن
speculates انتظار سودو زیاد داشتن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
envisage انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
to incur a punishment تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
fasted که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
to have one's work cut out [for one] <idiom> کار خیلی زیاد و سخت داشتن
action انجام کاری
actions انجام کاری
inoperative time زمان بدون کاری
capable توانایی انجام کاری
sleeps پیش از انجام کاری
mind to do a thing اماده انجام کاری
sleeping پیش از انجام کاری
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
mode of execution روش انجام کاری
authority توانایی انجام کاری
achieve موفقیت در انجام کاری
achieved موفقیت در انجام کاری
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
achieves موفقیت در انجام کاری
achieving موفقیت در انجام کاری
sleep پیش از انجام کاری
unassisted انجام عمل بدون کمک
summaries انجام شده بدون تاخیر
put the cart before the horse <idiom> انجام کارها بدون نظم
summary انجام شده بدون تاخیر
sit tight <idiom> صبور برای انجام کاری
to propose to do something در صدد انجام کاری بودن
authorization اجازه یا توانایی انجام کاری
authorisations اجازه یا توانایی انجام کاری
cinch کاری که با سهولت انجام شود
To do something with ease(easily). کاری را به آسانی انجام دادن
undertaken توافق برای انجام کاری
having باعث انجام کاری شدن
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
To do something on the sly (in secret). کاری را پنهان انجام دادن
planning سازماندهی نحوه انجام کاری
undertakes توافق برای انجام کاری
backlog کاری که باید انجام شود
spadework کاری که با بیل انجام میدهند
supererogation انجام کاری بیش از حد وفیفه
slur باعجله کاری را انجام دادن
slurred باعجله کاری را انجام دادن
slurring باعجله کاری را انجام دادن
slurs باعجله کاری را انجام دادن
to be about to do something در صدد انجام کاری بودن
do something rash <idiom> بی فکر کاری را انجام دادن
have باعث انجام کاری شدن
capability قادر به انجام کاری بودن
wit's end <idiom> ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
make one's bed and lie in it <idiom> مسئول انجام کاری بودن
chip قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
the way of doing something به روشی کاری را انجام دادن
chicken out <idiom> از ترس کاری را انجام ندادن
backlogs کاری که باید انجام شود
undertake توافق برای انجام کاری
terrorised با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorises با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorising با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorize با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorized با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorizes با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
(have the) cheek to do something <idiom> با گستاخی کاری را انجام دادن
terrorizing با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
potential <adj.> [توانایی برای انجام کاری]
dead set against something <idiom> کاملا مصمم در انجام کاری
chips قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
do something to one's hearts's content کاری را حسابی انجام دادن
raise Cain <idiom> کمک ،کاری انجام دادن
take turns <idiom> انجام کاری با همکاری یکدیگر
take the plunge <idiom> بادروغ کاری را انجام دادن
To do something hurriedly . کاری را با عجاله انجام دادن
fall over oneself <idiom> کاملا مشتاق انجام کاری
To take ones time over something . to do something with deliberation کاری را سر صبر انجام دادن
to intend to do something در صدد انجام کاری بودن
to be looking to do something در صدد انجام کاری بودن
to do a good job کاری را خوب انجام دادن
feel up to (do something) <idiom> توانایی انجام کاری رانداشتن
To do something on ones own . سر خود کاری را انجام دادن
loads کاری که باید انجام شود
plod بازحمت کاری را انجام دادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
plodding بازحمت کاری را انجام دادن
plods بازحمت کاری را انجام دادن
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
load کاری که باید انجام شود
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
plodded بازحمت کاری را انجام دادن
irresponsibly بدون داشتن مسئولیت
have a hand in something <idiom> در کاری دست داشتن
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes اجازه دادن برای انجام کاری
to be in a position to do something موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
head start <idiom> کاری را قبل از بقیه انجام دادن
go (someone) one better <idiom> کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
to invite somebody to do something از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
to invite somebody to do something کسی را برای انجام کاری فراخواندن
alternative دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
alternatives دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
brushwork هر کاری که با قلممو یا خاره انجام شود
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
null دستور برنامه کد کاری انجام نمیدهد
bar توقف کسی برای انجام کاری
turn out <idiom> رفتن برای دیدن یا انجام کاری
to do a thing ina corner کاری که درخلوت یادرزیرجلی انجام دادن
to do a thing with f. کاری رابه اسانی انجام دادن
to undertake to do something رسما متعهد به انجام کاری شدن
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
technique روش با مهارت برای انجام کاری
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
To do something expediently. از روی سیاست کاری را انجام دادن
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
shove down one's throat <idiom> اجبارکسی به کاری که نمیخواهد انجام دهد
facility قادر به انجام کاری به سادگی بودن
bars توقف کسی برای انجام کاری
beat someone to the punch (draw) <idiom> قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
To meet a deadline . تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
force مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces مجبور کردن کسی به انجام کاری
forcing مجبور کردن کسی به انجام کاری
To put ones heart and soul into a job . باتمام وجود کاری را انجام دادن
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to goad somebody doing something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody into something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
help روش آسانتر برای انجام کاری
get around to <idiom> بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
get away with something <idiom> کاری که شخص نبایدونتواند انجام دهد
invoking تقاضا از کسی برای انجام کاری
give free rein to <idiom> اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
invoke تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises اجازه دادن برای انجام کاری
authorising اجازه دادن برای انجام کاری
authorize اجازه دادن برای انجام کاری
at the elventh hour دقیقه نود کاری انجام دادن
set the world on fire <idiom> کاری فوق العاده انجام دادن
see to (something) <idiom> شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
see to it <idiom> مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com