Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
sheer
انحراف حاصل کردن
Other Matches
deviations
انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
deviation
انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
drifting
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifts
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifted
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drift
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
preccession
انحراف محور ژیروسکوپ انحراف ژیروسکوپی
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
acquire
حاصل کردن
getting
حاصل کردن
affording
حاصل کردن
gets
حاصل کردن
get
حاصل کردن
afforded
حاصل کردن
afford
حاصل کردن
affords
حاصل کردن
sterilizes
بی بار یا بی حاصل کردن
look in on
<idiom>
تماس حاصل کردن
come to an agreement
توافق حاصل کردن
sterilizing
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilized
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises
بی بار یا بی حاصل کردن
acquiring
حاصل کردن اندوختن
sterilize
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilised
بی بار یا بی حاصل کردن
go to rack and ruin
<idiom>
نتیجه بد حاصل کردن
acquires
حاصل کردن اندوختن
apparent wander
انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
hold out
<idiom>
حاصل شدن ،تقدیر کردن
osculate
تماس نزدیک حاصل کردن
harvest
حاصل درو کردن وبرداشتن
harvests
حاصل درو کردن وبرداشتن
harvested
حاصل درو کردن وبرداشتن
do wonders
<idiom>
نتیجه عالی حاصل کردن
generated
حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicates
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicate
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generates
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating
حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicated
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generate
حاصل کردن تولید نیرو کردن
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
get
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
brush
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
anti balance tab
بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
lime light
روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
get
حاصل کردن تحصیل کردن
getting
حاصل کردن تحصیل کردن
gets
حاصل کردن تحصیل کردن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
counter flood
اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
apparent recession
انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apogee
زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
declination constant
زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
bituminous paint
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
outgrwth
حاصل
outcome
حاصل
perquisites
حاصل
perquisite
حاصل
adnate
حاصل
outcomes
حاصل
product
حاصل
resumes
حاصل
barren
<adj.>
بی حاصل
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
بی حاصل
result
حاصل
unfruitful
بی حاصل
payoffs
حاصل
bleak
<adj.>
بی حاصل
yield
حاصل
yielded
حاصل
resumed
حاصل
resume
حاصل
resuming
حاصل
infertile
بی حاصل
desolate
<adj.>
بی حاصل
unutilized
بی حاصل
yields
حاصل
deserted
<adj.>
بی حاصل
nonproductive
بی حاصل
outgrowth
حاصل
resulting
حاصل
products
حاصل
resulted
حاصل
payoff
حاصل
upshot
حاصل
fruitage
حاصل
sums
حاصل جمع
steam fog
مه حاصل از بخار اب
heir
ارث بر حاصل
barren
بی ثمر بی حاصل
yielder
حاصل دهنده
throughput
حاصل کار
product
حاصل حاصلضرب
amount
کل
[حاصل جمع]
sum
کل
[حاصل جمع]
product
حاصل ضرب
total
کل
[حاصل جمع]
amount
حاصل جمع
karma
حاصل کردارانسان
result of the negotiations
حاصل مذاکرات
products
حاصل ضرب
negotiation result
حاصل مذاکرات
to be derived
حاصل شدن
negotiation outcome
حاصل مذاکرات
products
حاصل حاصلضرب
sum
حاصل جمع
fattens
حاصل خیزکردن
productions
حاصل دادن
earning yield
حاصل عواید
production
حاصل دادن
redemption yield
حاصل بازخرید
nonproductive labor
کار بی حاصل
cabonic
حاصل از کربن
paper blockade
محاصره بی حاصل
partial products
حاصل ضربهای جز
totalling
حاصل جمع
totaled
حاصل جمع
totals
حاصل جمع
growths
اثر حاصل
yields
محصول حاصل
yielded
محصول حاصل
yield
محصول حاصل
emblements
حاصل زمین
productive
مولد پر حاصل
total
حاصل جمع
pinguid
حاصل خیز
fattened
حاصل خیزکردن
fatten
حاصل خیزکردن
gleby
حاصل خیز
proceeds
حاصل فروش
totalled
حاصل جمع
growth
اثر حاصل
foodful
حاصل خیز
totaling
حاصل جمع
feracious
حاصل خیز
feracity
حاصل خیزی
bead
دانههای حاصل ازجوشکاری
interest profit
عایدی حاصل از بهره
beads
دانههای حاصل ازجوشکاری
wave pressure
فشار حاصل از موج
deflationary gap
فاصله حاصل از رکود
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
gains from trade
منافع حاصل از تجارت
fogbow
رنگین کمان حاصل از مه
lysate
حاصل تجزیه سلولی
entrance loss
افت حاصل از اصطکاک
earth pressure
فشار حاصل از خاک
eagre
موج حاصل از جذر و مد
hot shorteness
شکنندگی حاصل از گرما
sea foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
spume
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
resultant
حاصل منتج شونده
capital bonus
سود حاصل از سرمایه
partial sum
حاصل جمع جزئی
overcrop
زیاد حاصل برداشتن از
sideways sum
حاصل جمع یک وری
phantasm
حاصل خیال ووهم
aftercrop
حاصل دوم باره
cropped
حاصل دادن چینه دان
crop
حاصل دادن چینه دان
eolian
رسوب حاصل از جریان باد
productiveness
حاصل خیزی نیروی تولید
spume
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
beach foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
tidal mud deposits
گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
blear
تاری حاصل از اشک وغیره
ocean foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
crops
حاصل دادن چینه دان
flyash
خاکستر حاصل از زغال سنگ
cost saving
درامد حاصل از تقلیل هزینه
petrodollars
دلار حاصل ازفروش نفت
garden stuff
حاصل باغ :سبزی ومیوه
leeway
انحراف
agonic
بی انحراف
aberrance
انحراف
skews
انحراف
skewing
انحراف
skew
انحراف
aberration
انحراف
diversion
انحراف
perversity
انحراف
deviance
انحراف
lapsing
انحراف
lapses
انحراف
perversions
انحراف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com