Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
regulated monopoly
انحصار نظارت شده
Other Matches
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
restriction
انحصار
restrictions
انحصار
monopoly
انحصار
monopolies
انحصار حق
monopoly
انحصار حق
premption
انحصار
monopolies
انحصار
selling monopoly
انحصار فروش
monopolosm
اصول انحصار
monopolization
انحصار کردن
monopolies
انحصار فروش
monopolization
انحصار طلبی
perfect monopoly
انحصار کامل
natural monopoly
انحصار طبیعی
monopsony
انحصار خرید
oligopoly
انحصار فروش
public monopoly
انحصار دولتی
pure monopoly
انحصار خالص
monopoly
انحصار فروش
monopolist
انحصار خرید
monopolist
انحصار طلب
absolute monopoly
انحصار مطلق
bilateral monopoly
انحصار دوجانبه
bilateral monopoly
انحصار دو جانبه
oligopoly
انحصار چندجانبه
exclusiveness
محدودیت انحصار
cornering
انحصار موقتی
corner
انحصار موقتی
exclusion principle
اصل انحصار
corners
انحصار موقتی
duopoly
انحصار دو گانه
duopoly
در انحصار دو فروشنده
duopoly
انحصار دو نفری
institutional monopoly
انحصار نهادی
legal monopoly
انحصار قانونی
monopolist
صاحب انحصار
monopolism
اصول انحصار
monopolism
انحصار طلبی
monopolism
انحصار گرایی
taxation of monopoly
مالیات بر انحصار
monopolist
طرفدار انحصار
monopolist
وابسته بصاحب انحصار
discriminating monopoly
انحصار تبعیض امیز
letter testamentary
تصدیق انحصار وراثت
duopoly
انحصار دو قطبی فروش
duopoly
انحصار دو جانبه فروش
monopolised
بخود انحصار دادن
monopolizing
بخود انحصار دادن
duopsony
انحصار دو جانبه خرید
monopolizes
بخود انحصار دادن
monopolized
بخود انحصار دادن
certificate of exclusive inheritance
گواهی انحصار وراثت
monopolize
بخود انحصار دادن
duopsony
انحصار دو قطبی خرید
monopolising
بخود انحصار دادن
monopolises
بخود انحصار دادن
charge and discharge statements
حساب انحصار وراثت
price discriminating monopoly
انحصار تبعیض قیمت
complete oligopoly
انحصار چند جانبه کامل
price setter
قیمت وضع کردن در انحصار
price market
وضع کردن قیمت در انحصار
imperfect oligopoly
انحصار چند جانبه ناقص
oligopsony
انحصار چند جانبه خرید
collusive oligopoly
انحصار چند جانبه سازشکارانه
guild socialism
اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
corners
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
cornering
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
circumscription
انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
corner
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
duopsony
انحصار خرید کالا بطور دونفری
privity in contract
انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
duopoly
انحصار فروش کالا بین دونفر
stewardship
نظارت
intendancy
نظارت
monitoring
نظارت
inspection
نظارت
controlment
نظارت
presidency
نظارت
governance
نظارت
surveillance
نظارت
controllership
نظارت
superintendency
نظارت
controlling
نظارت
controls
نظارت
proctorship
نظارت
helms
نظارت
superintendence
نظارت
supervision
نظارت
helm
نظارت
control
نظارت
CCTV camera
دوربین نظارت
exchange control
نظارت ارز
span of control
حوزه نظارت
observation camera
دوربین نظارت
qualitative controls
نظارت کیفی
staff supervision
نظارت ستادی
surveillance camera
دوربین نظارت
invigilation
نظارت درامتحانات
inspection clause
ماده نظارت
inspection clause
بند نظارت
inspection certificate
گواهی نظارت
government control
نظارت دولتی
supervisor state
وضعیت نظارت
foreign exchange control
نظارت بر ارز
supervisor state
حالت نظارت
fiscal control
نظارت مالی
monetary control
نظارت پولی
security camera
دوربین نظارت
controls
نظارت کردن
supervision
نظارت کردن
inspectors
نظارت کننده
inspector
نظارت کننده
closed-circuit camera
دوربین نظارت
stewardship
نظارت خرج
uncontrollable
غیرقابل نظارت
superintends
نظارت کردن بر
superintending
نظارت کردن بر
supervising
نظارت کردن
uncontrollably
غیرقابل نظارت
supervises
نظارت کردن
superintend
نظارت کردن بر
superintended
نظارت کردن بر
supervised
نظارت کردن
administer
نظارت کردن
directs
نظارت کردن
monitor
نظارت کردن
close supervision
نظارت مستقیم
controlling
نظارت کردن
control
نظارت کردن
supervise
نظارت کردن
control equipment
ابزار نظارت
control of resources
نظارت بر منابع
controllable
قابل نظارت
close supervision
نظارت نزدیک
monitored
نظارت کردن
budgetary control
نظارت بودجهای
direct
نظارت کردن
monitors
نظارت کردن
bailiwick
مباشرت نظارت
directed
نظارت کردن
controlling
نظارت و ممیزی کردن
controls
نظارت و ممیزی کردن
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
control
نظارت و ممیزی کردن
control
بازرسی نظارت جلوگیری
controls
بازرسی نظارت جلوگیری
controlling
بازرسی نظارت جلوگیری
watches
بر کسی نظارت کردن
watch
بر کسی نظارت کردن
watching
بر کسی نظارت کردن
watched
بر کسی نظارت کردن
managed money
پول نظارت شده
election supervisory council
انجمن نظارت بر انتخابات
election supervisor council
انجمن نظارت بر انتخابات
invigilating
در امتحان نظارت کردن
invigilates
در امتحان نظارت کردن
invigilated
در امتحان نظارت کردن
invigilate
در امتحان نظارت کردن
head quarters
برج نظارت مرکز کار
watchers
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
wardship
تحت سرپرستی یا نظارت بودن
to keep under control
تحت نظارت نگه داشتن
watcher
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
security monitoring
نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
they are under serveillance
انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
state midicine
سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
under secretary
زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
progress chaser
کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
movement control
کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
municipalist
طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
bain index
شاخصی که بااستفاده از اختلاف بین قیمت و هزینه کل متوسط قدرت انحصار را اندازه گیری میکند
slave drivers
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
e c s c (european coal & steel commissio
لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
probate
تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
sheriff
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
crown colony
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
line chief
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
superintending
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervising
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervise
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervises
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervised
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
administers
نظارت کردن وصایت کردن
monitors
بازبینی کردن نظارت کردن
monitored
بازبینی کردن نظارت کردن
monitor
بازبینی کردن نظارت کردن
to a upon
نظارت کردن وصایت کردن
administering
نظارت کردن وصایت کردن
administered
نظارت کردن وصایت کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com