Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (43 milliseconds)
English
Persian
monopolization
انحصار کردن
Search result with all words
price market
وضع کردن قیمت در انحصار
price setter
قیمت وضع کردن در انحصار
Other Matches
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
monopolies
انحصار
premption
انحصار
monopoly
انحصار
monopolies
انحصار حق
monopoly
انحصار حق
restrictions
انحصار
restriction
انحصار
bilateral monopoly
انحصار دوجانبه
bilateral monopoly
انحصار دو جانبه
monopolism
انحصار گرایی
monopolist
صاحب انحصار
monopolist
انحصار طلب
monopolist
انحصار خرید
monopolist
طرفدار انحصار
corners
انحصار موقتی
cornering
انحصار موقتی
monopsony
انحصار خرید
pure monopoly
انحصار خالص
exclusiveness
محدودیت انحصار
oligopoly
انحصار چندجانبه
monopolosm
اصول انحصار
exclusion principle
اصل انحصار
natural monopoly
انحصار طبیعی
absolute monopoly
انحصار مطلق
taxation of monopoly
مالیات بر انحصار
monopolization
انحصار طلبی
corner
انحصار موقتی
oligopoly
انحصار فروش
monopolism
انحصار طلبی
monopolism
اصول انحصار
monopoly
انحصار فروش
perfect monopoly
انحصار کامل
duopoly
انحصار دو نفری
legal monopoly
انحصار قانونی
duopoly
در انحصار دو فروشنده
monopolies
انحصار فروش
public monopoly
انحصار دولتی
selling monopoly
انحصار فروش
duopoly
انحصار دو گانه
institutional monopoly
انحصار نهادی
duopoly
انحصار دو قطبی فروش
price discriminating monopoly
انحصار تبعیض قیمت
discriminating monopoly
انحصار تبعیض امیز
duopsony
انحصار دو قطبی خرید
monopolizing
بخود انحصار دادن
monopolizes
بخود انحصار دادن
duopoly
انحصار دو جانبه فروش
monopolises
بخود انحصار دادن
monopolising
بخود انحصار دادن
duopsony
انحصار دو جانبه خرید
monopolize
بخود انحصار دادن
monopolised
بخود انحصار دادن
letter testamentary
تصدیق انحصار وراثت
monopolist
وابسته بصاحب انحصار
monopolized
بخود انحصار دادن
charge and discharge statements
حساب انحصار وراثت
regulated monopoly
انحصار نظارت شده
certificate of exclusive inheritance
گواهی انحصار وراثت
complete oligopoly
انحصار چند جانبه کامل
collusive oligopoly
انحصار چند جانبه سازشکارانه
oligopsony
انحصار چند جانبه خرید
imperfect oligopoly
انحصار چند جانبه ناقص
corners
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
privity in contract
انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
cornering
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
circumscription
انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
guild socialism
اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
corner
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
duopoly
انحصار فروش کالا بین دونفر
duopsony
انحصار خرید کالا بطور دونفری
bain index
شاخصی که بااستفاده از اختلاف بین قیمت و هزینه کل متوسط قدرت انحصار را اندازه گیری میکند
probate
تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
parallelize
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
endorsed
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorse
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
lubricate
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to secure
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
lubricating
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com