Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
shed
انداختن افشاندن افکندن
shedding
انداختن افشاندن افکندن
sheds
انداختن افشاندن افکندن
Other Matches
To cast a glance at something.
به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dispunge
افشاندن
interspersing
افشاندن
diffuses
افشاندن
spraying
افشاندن
spray
افشاندن
diffused
افشاندن
besprinkle
افشاندن
bestrew
افشاندن
diffusing
افشاندن
sprays
افشاندن
sprayed
افشاندن
intersperses
افشاندن
winnow
افشاندن
interspersion
افشاندن
diffuse
افشاندن
interspersed
افشاندن
intersperse
افشاندن
inject
پاشیدن افشاندن
step it
دست افشاندن
to step a dance
دست افشاندن
to step it
دست افشاندن
to shake a leg
دست افشاندن
to shed light on
نور افشاندن بر
injected
پاشیدن افشاندن
to brandish sword
تیغ افشاندن
step a dance
دست افشاندن
injects
پاشیدن افشاندن
to break out
فاش یا افشاندن
injecting
پاشیدن افشاندن
poured
افشاندن جاری شدن
pour
افشاندن جاری شدن
exuding
بیرون امدن افشاندن
exudes
بیرون امدن افشاندن
exude
بیرون امدن افشاندن
exuded
بیرون امدن افشاندن
scatter
پریشان کردن افشاندن
scatters
پریشان کردن افشاندن
inseminate
افشاندن تلقیح کردن
inseminated
افشاندن تلقیح کردن
pouring
افشاندن جاری شدن
reseed
دوباره تخم افشاندن
inseminates
افشاندن تلقیح کردن
pours
افشاندن جاری شدن
inseminating
افشاندن تلقیح کردن
interfuse
بهم امیختن افشاندن
to spray a room
امشی یاداروی دیگردراطاقی افشاندن
sprinkles
پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkle
پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkled
پاشیدن افشاندن ترشح کردن
upend
افکندن
upended
افکندن
upending
افکندن
drooped
افکندن
droops
افکندن
droop
افکندن
upends
افکندن
drooping
افکندن
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
overshadowing
سایه افکندن بر
cages
درزندان افکندن
overshadows
سایه افکندن بر
to hew down
بزمین افکندن
jettisons
بیرون افکندن
to put in to prison
بزندان افکندن
jettisoning
بیرون افکندن
jettisoned
بیرون افکندن
overshadow
سایه افکندن بر
overshadowed
سایه افکندن بر
imprisons
بزندان افکندن
cage
درزندان افکندن
jettison
بیرون افکندن
put in jail
در زندان افکندن
illuminate
پرتو افکندن
illuminates
پرتو افکندن
illuminating
پرتو افکندن
fling
افکندن پرتاب
flinging
افکندن پرتاب
flings
افکندن پرتاب
to commit to prison
درزندان افکندن
to go to the shades
سایه افکندن در
springe
دام افکندن
to turn orclap by the heels
درزندان افکندن
eradiate
پرتو افکندن
obtenebrate
سایه افکندن بر
luminesce
پرتو افکندن
to give into custody
درزندان افکندن
radiate
شعاع افکندن
bulldog
برزمین افکندن
bulldogs
برزمین افکندن
traject
ورا افکندن
projected
پیش افکندن
radiating
شعاع افکندن
radiated
پرتو افکندن
radiated
شعاع افکندن
radiates
پرتو افکندن
radiate
پرتو افکندن
to cage up
در زندان افکندن
projects
پیش افکندن
imprisoning
بزندان افکندن
imprison
بزندان افکندن
radiating
پرتو افکندن
project
پیش افکندن
radiates
شعاع افکندن
to spray a tree
داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
stomach throw
افکندن حریف از پشت
abodes
رحل اقامت افکندن
screening, screenings
روی پرده افکندن
screened
روی پرده افکندن
screens
روی پرده افکندن
screen
روی پرده افکندن
To puff with pride.
<proverb>
باد در کلاه افکندن.
gives
شرح دادن افکندن
giving
شرح دادن افکندن
throws
پرت کردن افکندن
give
شرح دادن افکندن
look to the future
باینده نظر افکندن
adumbrate
سایه افکندن بر طرح
throw
پرت کردن افکندن
to pour rays
پرتو افکندن یا پاشیدن
abode
رحل اقامت افکندن
back sacrifice throw
افکندن حریف ازپشت
net
اصلی بدام افکندن
nets
اصلی بدام افکندن
shafts
تیرانداختن پرتو افکندن
shaft
تیرانداختن پرتو افکندن
throwing
پرت کردن افکندن
nett
اصلی بدام افکندن
quoit
بازی میخ و حلقه افکندن
quad
زندانی کردن در زندان افکندن
quads
زندانی کردن در زندان افکندن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
shadowed
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadows
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowing
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
پایین انداختن انداختن
plump
صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
plumpest
صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
overcast
سایه افکندن ابر ابر دار کردن
shadings
سایه دار کردن سایه افکندن
shade
سایه دار کردن سایه افکندن
shades
سایه دار کردن سایه افکندن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
din
طنین بلند طنین افکندن
project
پروژه پروژه افکندن
projects
پروژه پروژه افکندن
projected
پروژه پروژه افکندن
deracination
بر انداختن
relegating
انداختن
relegates
انداختن
relegate
انداختن
slings
انداختن
slinging
انداختن
relegated
انداختن
omitting
انداختن
omitted
انداختن
jaculate
انداختن
throws
انداختن
floriate
گل انداختن در
omits
انداختن
emplace
جا انداختن
hew
انداختن
omit
انداختن
sling
انداختن
hews
انداختن
hewing
انداختن
brush finish
خط انداختن
thrust
انداختن
throwing
انداختن
deleting
انداختن
hewn
انداختن
deletes
انداختن
deleted
انداختن
delete
انداختن
overthrew
بر انداختن
overthrow
بر انداختن
throw
انداختن
overthrowing
بر انداختن
overthrows
بر انداختن
flings
انداختن
fling
انداختن
hurl
انداختن
hurled
انداختن
hurls
انداختن
hewed
انداختن
thrusts
انداختن
thrusting
انداختن
bottom
ته انداختن
bottoms
ته انداختن
fells
انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com