English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
drop انداختن قطع مراوده
dropped انداختن قطع مراوده
dropping انداختن قطع مراوده
drops انداختن قطع مراوده
Other Matches
intercommunion مراوده
intercourse مراوده معامله
intercommunicate دارای مراوده
communication مراوده وسایل ارتباطی
commercial intercourse معامله یا مراوده بازرگانی
intercommunicate مراوده داخلی داشتن
communicated مراوده کردن ارتباط برقرارکردن
communicate مراوده کردن ارتباط برقرارکردن
communicates مراوده کردن ارتباط برقرارکردن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down پایین انداختن انداختن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
to hew down انداختن
pilling تل انداختن
hitch انداختن
hitched انداختن
hitches انداختن
hitching انداختن
omitting انداختن
deletes انداختن
delete انداختن
omitted انداختن
to draw lots انداختن
thrusts انداختن
overthrown بر انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrow بر انداختن
overthrew بر انداختن
bottom ته انداختن
omits انداختن
to fire off a postcard انداختن
omit انداختن
deleting انداختن
bottoms ته انداختن
overthrows بر انداختن
to skips over انداختن
fling انداختن
flinging انداختن
flings انداختن
to play a searchlight انداختن
to pick off تک تک انداختن
hurl انداختن
hurled انداختن
hurls انداختن
to put back پس انداختن
thrusting انداختن
slings انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
throw انداختن
throwing انداختن
throws انداختن
thrust انداختن
fell انداختن
to leave out انداختن
spills انداختن
spilling انداختن
spilled انداختن
spill انداختن
to lay by the heels بر انداختن
to let drop انداختن
to let fall انداختن
fells انداختن
felled انداختن
felling انداختن
hew انداختن
hewed انداختن
hewing انداختن
hews انداختن
blobs لک انداختن
brush finish خط انداختن
relegate انداختن
leave out انداختن
let fall انداختن
lash vt انداختن
lay away انداختن
hewn انداختن
relegates انداختن
launches به اب انداختن
launching به اب انداختن
launched به اب انداختن
relegated انداختن
deleted انداختن
lines خط انداختن در
line خط انداختن در
deracination بر انداختن
string زه انداختن به
retroject پس انداختن
prostrate از پا انداختن
stagger از پا انداختن
benite به شب انداختن
emplace جا انداختن
spilled or spilt انداختن
blob لک انداختن
floriate گل انداختن در
jaculate انداختن
run home جا انداختن
souse انداختن
launch به اب انداختن
relegating انداختن
endangering به مخاطره انداختن
sired نیا پس انداختن
immobilising از رواج انداختن
slobbers دهان را اب انداختن
immobilises از رواج انداختن
immobilised از رواج انداختن
sire نیا پس انداختن
endangers به مخاطره انداختن
embroiled به نزاع انداختن
endangered به مخاطره انداختن
endanger به مخاطره انداختن
molted پوست انداختن
immobilizes از رواج انداختن
immobilized از رواج انداختن
immobilize از رواج انداختن
immobilizing از رواج انداختن
to throw in the towel لنگ انداختن
embroil به نزاع انداختن
embroiling به نزاع انداختن
embroils به نزاع انداختن
deform ازشکل انداختن
slobbering دهان را اب انداختن
sires نیا پس انداختن
demoralized ازروحیه انداختن
demoralizes ازروحیه انداختن
demoralizing ازروحیه انداختن
dismount ازفرماندهی انداختن
dismounting ازفرماندهی انداختن
dismounts ازفرماندهی انداختن
to take the photograph of عکس انداختن از
to take fun at دست انداختن
inveigle بدام انداختن
inveigled بدام انداختن
inveigles بدام انداختن
molting پوست انداختن
imperils در مخاطره انداختن
inveigling بدام انداختن
nauseate از رغبت انداختن
nauseated از رغبت انداختن
nauseates از رغبت انداختن
demoralize ازروحیه انداختن
demoralising ازروحیه انداختن
molts پوست انداختن
slobbered دهان را اب انداختن
slobber دهان را اب انداختن
siring نیا پس انداختن
hinder بتاخیر انداختن
hindered بتاخیر انداختن
hindering بتاخیر انداختن
hinders بتاخیر انداختن
To set a bone. استخوان جا انداختن
interject درمیان انداختن
interjected درمیان انداختن
interjecting درمیان انداختن
moults پوست انداختن
moulted پوست انداختن
moult پوست انداختن
interjects درمیان انداختن
demoralised ازروحیه انداختن
demoralises ازروحیه انداختن
to suck dry خشک انداختن
knock up از کار انداختن
pickle ترشی انداختن
pickles ترشی انداختن
trap بدام انداختن
trap درتله انداختن
trap در تله انداختن
triggers راه انداختن
inaugurate براه انداختن
inaugurated براه انداختن
triggered راه انداختن
trigger راه انداختن
depresses ازارزش انداختن
depress ازارزش انداختن
defers عقب انداختن
miscast بناحق انداختن
emasculating از مردی انداختن
disfigure از شکل انداختن
knock-up از کار انداختن
knock-ups از کار انداختن
emasculate از مردی انداختن
expels بیرون انداختن
emasculated از مردی انداختن
expelling بیرون انداختن
emasculates از مردی انداختن
expelled بیرون انداختن
expel بیرون انداختن
disfiguring از شکل انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com