English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
minimum size اندازه حداقل
Search result with all words
at a [the] minimum <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least [no less than] [not less than] <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
Other Matches
minimim wage law قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
angles اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typefaces اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogues نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analog نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
minim حداقل
minims حداقل
minimum حداقل
minimally حداقل
minimal حداقل
min حداقل
minimum stock level حداقل
minimization به حداقل رسانیدن
price floor حداقل قیمت
minimum wage حداقل دستمزد
danger warning level حداقل موجودی
least price حداقل قیمت
minimum charge حداقل هزینه
least cost حداقل هزینه
minimises به حداقل رساندن
minimum charge حداقل قیمت
minimising به حداقل رساندن
minimised به حداقل رساندن
minimized به حداقل رساندن
minimizes به حداقل رساندن
minimizing به حداقل رساندن
global minimum حداقل مطلق
minimize به حداقل رساندن
minim وابسته به حداقل
troughs حداقل موج
minims وابسته به حداقل
relative minimum حداقل نسبی
minimum price حداقل قیمت
base wage rate حداقل دستمزد
neap tide جذر و مد حداقل اب
minimum حداقل کمینه
trough حداقل موج
bottom price حداقل قیمت
minimum elevation حداقل درجه
minimum range حداقل برد
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
gage اندازه وسیله اندازه گیری
thermal resolution حداقل سنجش حرارت
minimum standard of living حداقل سطح زندگی
thermal resolution حداقل اختلاف حرارت
minimum subsistence level سطح حداقل معیشت
least squares estimates براورد حداقل مربعات
minimum mortality حداقل مرگ و میر
least cost combination ترکیب حداقل هزینه
cost minimization حداقل کردن هزینه
reduced strenght حداقل استعداد جنگی
minimum elevation حداقل ارتفاع لوله
maximum and minimum thermometer گرماسنج حداقل و حداکثر
sizes 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
ordinary least square method روش حداقل مربعات معمولی
neap حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
two stage least squares method روش حداقل مربعات دومرحلهای
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
pilot line production تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
double amplitude peak value مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
minimum down payment حداقل میزان پیش پرداخت
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
minimum elevation حداقل درجه مربوط به مانع
extremum حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
meantide حداقل جذر و مدهای اب دریا
cut off ratio حداقل نرخ قابل قبول
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
amphiploid دارای حداقل کرموسوم ارثی
minimum clearance حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
skeleton crew حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
efficiency point حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
protoxide ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
bridge تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
weighted least square method روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
error handling به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
perigee نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
aces رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
limit velocity حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
wed thickness حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
probit واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
gauged اندازه اندازه گیر
gauge اندازه اندازه گیر
gauges اندازه اندازه گیر
team roping مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
ace رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
three stage least squares method روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
moment of momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
coming in speed حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
optimal merge tree نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
optimum schedule مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
mobilization base حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
contra preferentum rule درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
declinating station ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
bingo علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
moving iron instrument دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
subsistence theory of wages نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
fitted اندازه
quantum اندازه
magnitude اندازه
extent اندازه
dimensions اندازه
deals اندازه
to size up اندازه
what چه اندازه
measurer اندازه
hecatompet [اندازه صد پا]
in part <idiom> تا یک اندازه
To some extent. Within limits. تا اندازه ای
inordinate بی اندازه
metre اندازه
equals : هم اندازه
equalling : هم اندازه
gauges اندازه
measure اندازه
equalled : هم اندازه
equaling : هم اندازه
equaled : هم اندازه
equal : هم اندازه
immense بی اندازه
immensely بی اندازه
gauged اندازه
what is your size? اندازه
immoderately بی اندازه
bulk اندازه
dealt اندازه
soupcon اندازه کم
isodiametric هم اندازه
so far forth تا ان اندازه
gauge اندازه
in what way <adv.> تا چه اندازه ای
isometrics هم اندازه
isometric هم اندازه
metres اندازه
screamingly بی اندازه
inordinately بی اندازه
how far <adv.> تا چه اندازه ای
symmetric هم اندازه
attack size اندازه تک
sizes اندازه
measurement اندازه
gauge=gage اندازه
infintesimal بی اندازه
beyond measure بی اندازه
degree اندازه
rather تا یک اندازه
indefinite بی اندازه
degrees اندازه
floor length اندازه کف
meters اندازه
measurements اندازه
meter اندازه
size اندازه
tract اندازه
tracts اندازه
immeasurable بی اندازه
deal اندازه
dimension اندازه
to what extent <adv.> تا چه اندازه ای
gauging اندازه گیری
mete :اندازه گرفتن
diamensionless بدون اندازه
formats اندازه شکل
middle sized میان اندازه
t. far تا این اندازه
format اندازه شکل
symmetric هم اندازه متقارن
modules اندازه میزان
measurements اندازه گیری
module اندازه میزان
stand measure اندازه قانونی
measuring اندازه گیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com