Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English
Persian
rate
اندازه نسبت
rates
اندازه نسبت
Search result with all words
muzzle energy
انرژی جنبشی پرتابه درلحظه خروج از دهانه که نسبت به دهانه اندازه گیری میشود
proportional spacing
سیستم چاپ که در آن هر حرف نسبت به اندازه اش فضای خالی بعد از خود دارد.
Other Matches
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
gauge
اندازه اندازه گیر
gauges
اندازه اندازه گیر
gauged
اندازه اندازه گیر
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
proportion
نسبت
proportions
نسبت
ratios
نسبت
rate
نسبت
rates
نسبت
formats
نسبت
relation
نسبت
In what proportion ?
به چه نسبت ؟
ratio
نسبت
format
نسبت
proportional
به نسبت
to
تا نسبت به
In the ration lf one to ten .
به نسبت یک به ده
in regard to
نسبت به
in respect of
نسبت به
in relation to
نسبت به
bearing
نسبت
in respect of
به نسبت
in the ratio of
به نسبت
with respect to
نسبت به
uncross
نسبت
apropos of
نسبت به
the rat of to
نسبت دو به سه
respects
نسبت
relational
نسبت
cognation
نسبت
as compared to
نسبت به
towards
نسبت به
rapport
نسبت
t ratio
نسبت تی
kinship
نسبت
in connexion with
نسبت به
respect
نسبت
than
نسبت به
quotient
نسبت
in proprotion to
نسبت به
in regard of
نسبت به
quotients
نسبت
ascribes
نسبت دادن
ascribe
نسبت دادن
ascribed
نسبت دادن
attribution
نسبت دادن
strength ratio
نسبت استحکام
stress ratio
نسبت تنش
magnetogyric ratio
نسبت ژیرومغناطیس
attribute
نسبت دادن
lay to
نسبت دادن به
blood
نسبت خویشاوندی
correspondingly
بهمان نسبت
ten's complement
متمم نسبت به 01
ionic ratio
نسبت یونی
liquidity ratio
نسبت نقدینگی
inverse ratio
نسبت معکوس
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
favouritism
مساعدت نسبت به
ascribing
نسبت دادن
image ratio
نسبت تصویر
imputation
نسبت دادن
into
نسبت به مقارن
mole ratio
نسبت مولی
mobility ratio
نسبت تحرک
in d. of
با بی اعتنایی نسبت به
impluse ratio
نسبت ایمپولز
percentages
نسبت یا درصد
impluse ratio
نسبت ضربه
percentage
نسبت یا درصد
impedance ratio
نسبت امپدانس
to behave toward
رفتارکردن نسبت به
hit ratio
نسبت اصابت
there is nothing wanting
چیزی کم نسبت
impute
نسبت دادن
nines complement
متمم نسبت به 9
relationships
وابستگی نسبت
relationship
وابستگی نسبت
imputed
نسبت دادن
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
imputes
نسبت دادن
imputing
نسبت دادن
to do by
رفتارکردن نسبت به
he is faithful to me
نسبت به من باوفاست
imputable
نسبت دادنی
sensitivity ratio
نسبت حساسیت
transmissivity
نسبت فرافرستی
viscosity ratio
نسبت گرانروی
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
oxygen ration
نسبت اکسیژن
progenitorship
نسبت جدی
progressive ratio
نسبت تصاعدی
activity ratio
نسبت فعالیت
prorenata
نسبت موافق
advalorem
به نسبت قیمت
proximity of blood
قرابت نسبت
deposit ratio
نسبت سپرده
price ratio
نسبت قیمت
baud rate
نسبت باود
relativization
نسبت دادن
self relative
نسبت بخود
selection ratio
نسبت گزینش
weight ratio
نسبت وزن
porosity
نسبت روزنه ها
transformation ratio
نسبت تبدیل
void ratio
نسبت منفذها
absorption ratio
نسبت جذب
abundance ratio
نسبت فراوانی
affine
نسبت سلبی
scalling factor
نسبت اشل
affine
نسبت ازدواجی
control ratio
نسبت فرمان
recycling ratio
نسبت بازگردانی
transformer ratio
نسبت مبدل
contact ratio
نسبت تماس
ascribable
نسبت دادنی
scale down
به نسبت ثابت
aspect ratio
نسبت صفحه
assion
نسبت دادن
aspect ratio
نسبت تصویر
recycle ratio
نسبت بازگردانی
ratio of transformer
نسبت مبدل
correlation ratio
نسبت همبستگی
cost benefit ratio
نسبت فایده
velocity ratio
نسبت سرعت
compression ratio
نسبت تراکم
concentration ratio
نسبت تمرکز
ratio detector
اشکارساز نسبت
connexions
بستگی نسبت
connection
بستگی نسبت
reduction ratio
نسبت کاهش
current ratio
نسبت جاری
two's complement
متمم نسبت به دو
aspect ratio
نسبت دید
feedback ratio
نسبت پس خوراند
feedback ratio
نسبت فیدبک
toward
بطرف نسبت به
us
نسبت بما
factor proportion
نسبت عوامل
regards
باره نسبت
regarded
باره نسبت
regard
باره نسبت
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
fineness ratio
نسبت فرافت
roundness
نسبت گردی
attributing
نسبت دادن
one's complement
متمم نسبت به یک
operating ratio
نسبت عملیاتی
glide ratio
نسبت سریدن
abundance
نسبت فراوانی
to put down
نسبت دادن
attributes
نسبت دادن
water cement ratio
نسبت اب و سیمان
relation
رابطه نسبت
error ratio
نسبت خطا
voltage ratio
نسبت ولتاژ
bear on
نسبت داشتن
saving ratio
نسبت پس انداز
distribution ratio
نسبت توزیع
credit
نسبت دادن
credited
نسبت دادن
settlement ratio
نسبت نشست
crediting
نسبت دادن
cash ratio
نسبت نقدینگی
visibility
نسبت دید
credits
نسبت دادن
shunt ratio
نسبت شنت
the p of income to expenses
نسبت درامدبه هزینه
beneficial ownership
مالکیت به نسبت منافع
charge mass ratio
نسبت بار به جرم
work ratio
نسبت کار به استراحت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com