English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
life size اندازه واقعی
life-size اندازه واقعی
Search result with all words
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
to put it on پیش از اندازه واقعی نشان دادن
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
Other Matches
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
angle اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typefaces اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
gage اندازه وسیله اندازه گیری
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
gauges اندازه اندازه گیر
gauge اندازه اندازه گیر
gauged اندازه اندازه گیر
card-carrying واقعی
veritable واقعی
McCoy واقعی
concrete : واقعی
real واقعی
right واقعی
righted واقعی
righting واقعی
unfeigned واقعی
ex post saving واقعی
ex post واقعی
objectives واقعی
true life واقعی
actuals واقعی
actual واقعی
essential واقعی
virtual واقعی
veridical واقعی
essentials واقعی
veracious واقعی
lifelike واقعی
very واقعی
positive واقعی
objective واقعی
factually واقعی
literal واقعی
factual واقعی
real assets دارائیهای واقعی
unrealistic غیر واقعی
unrealistically غیر واقعی
real storage انباره واقعی
real sector بخش واقعی
real score نمره واقعی
nominal غیر واقعی
real واقعی موجود
truest واقعی حقیقی
genuine واقعی حقیقی
real income درامد واقعی
real fluid سیال واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real costs هزینههای واقعی
real capital سرمایه واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
actual self خود واقعی
real address آدرس واقعی
real wage مزد واقعی
very واقعی فعلی
real value ارزش واقعی
truer واقعی حقیقی
matter of fact بطور واقعی
out of pocket expenses هزینه واقعی
actualize واقعی کردن
actual velocity سرعت واقعی
matter-of-fact بطور واقعی
actual saving پس انداز واقعی
actual price قیمت واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
actual loss زیان واقعی
actual load بار واقعی
actual key کلید واقعی
actual income درامد واقعی
actual expenses مخارج واقعی
actual damage خسارت واقعی
actual cost هزینه واقعی
actual address نشانی واقعی
practicals واقعی کارازموده
real memory حافظه واقعی
objective value ارزش واقعی
objective data دادههای واقعی
insubstantial غیر واقعی
jisen مبارزه واقعی
incidental expenses هزینههای واقعی
historical costs هزینه واقعی
down-to-earth حقیقی واقعی
down to earth حقیقی واقعی
unreal غیر واقعی
true north شمال واقعی
practical واقعی کارازموده
actual argument نشانوند واقعی
true واقعی حقیقی
realising واقعی کردن
never-never غیر واقعی
put inpractice واقعی کردن
airy-fairy غیر واقعی
carry into effect واقعی کردن
make something happen واقعی کردن
realised واقعی کردن
realises واقعی کردن
true complement متمم واقعی
true complement مکمل واقعی
true form فرم واقعی
true vertical قائم واقعی
true power توان واقعی
true slump نشست واقعی
realize واقعی کردن
realized واقعی کردن
realizes واقعی کردن
realizing واقعی کردن
actualize واقعی کردن
never-never land غیر واقعی
accomplish واقعی کردن
make a reality واقعی کردن
fulfill [American] واقعی کردن
real numbers اعداد واقعی
execute واقعی کردن
carry out واقعی کردن
bring inbeing واقعی کردن
real mode حالت واقعی
put into practice واقعی کردن
put into effect واقعی کردن
put ineffect واقعی کردن
implement واقعی کردن
carry ineffect واقعی کردن
actualise [British] واقعی کردن
bring into being واقعی کردن
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
moment of momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
true meridian نصف النهار واقعی
false ساختگی غیر واقعی
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
actual investment سرمایه گذاری واقعی
in the clouds <idiom> دور از زندگی واقعی
actual instruction دستور العمل واقعی
inesse دارای هستی واقعی
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
real investment سرمایه گذاری واقعی
actual neurosis روان رنجوری واقعی
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
real purchasing power قدرت خرید واقعی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
real will نظریه اراده واقعی
conductance مقدار هدایت واقعی
real balance effect اثر مانده واقعی
objectively بطور واقعی یا خارجی
unreal غیر واقعی خیالی
no par بدون ارزش واقعی
ideal مطابق نمونه واقعی
real national income درامد ملی واقعی
ideals مطابق نمونه واقعی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real money supply عرضه واقعی پول
pragmatize واقعی نشان دادن
real interest rate نرخ بهره واقعی
pepper corn rent اجاره غیر واقعی
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
abstracts جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
sterling فاهر وباطن یکی واقعی
abstracting جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
actual decimal point نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
entitative واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
incidence تعلق واقعی مالیات مشمولیت
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
abstraction ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
abstractions ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
see things <idiom> چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
undervalues کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
abstractionism مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
psych out <idiom> پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
overcapitalize بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
over estimate بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
underrate چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
declination مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
rectification تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
nominal value قیمت واقعی سهم که روی ان نوشته شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com