English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
limb اندام زیرین
limbs اندام زیرین
Other Matches
inferiors زیرین
under- زیرین
under زیرین
undersides زیرین
underside زیرین
underlines خط زیرین
inferior زیرین
following زیرین
underscoring زیرین خط
underlips لب زیرین
underlip لب زیرین
following on زیرین
underscores زیرین خط
underlined خط زیرین
following <adj.> زیرین
underscored زیرین خط
underscore زیرین خط
after mentioned زیرین
underline خط زیرین
subjecent زیرین
downstair زیرین
nether lip or jaw لب یا ارواره زیرین
undercoat پشم زیرین
nether millstone اسیاسنگ زیرین
mandibular ارواره زیرین
culet پخ زیرین برلیان
underneath زیرین پایینی
neath or neath پایین زیرین
named here under نامبرده زیرین
lower floor اشکوب زیرین
cutis پوست زیرین
bottom slide لغزنده زیرین
base stone سنگ زیرین
hypodermis پوست زیرین
hypolimnion اب سرد زیرین
inferior colliculus برجستگی زیرین
inferior planets سیارات زیرین
maxilla ارواره زیرین
labium لب زیرین حشره
bedding لایه زیرین
underpasses زیرین راه
underpass زیرین راه
subways مجرای زیرین
subway مجرای زیرین
bottom line طناب زیرین
dewatering outlets خروجی زیرین
sub grade لایه زیرین
beneath زیرین پایینی
true pelvis لگن زیرین
downward پایین زیرین
the f. words کلمات زیرین
underpart زیرین بخش
the underwritten names نامهای زیرین
tropopause زیرین مرز
ulna زند زیرین
troposphere زیرین سپهر
undercuts ببرش زیرین
underworld زیرین جهان
undercut ببرش زیرین
the figure below رقم زیرین
dismemberment اندام
mayhen اندام
memberless بی اندام
organ اندام
member اندام
members اندام
the unruly اندام سر کش
organs اندام
inframaxillary nerves پیهای ارواره زیرین
undergrowth پشم یارویش زیرین
inframaxillary وابسته به ارواره زیرین
cutis لایه زیرین پوست
underside طرف یا سوی زیرین
undersides طرف یا سوی زیرین
coarse adjustment knob دکمه تنظیم زیرین
infra axillary وابسته به ارواره زیرین
binder course قشر زیرین رویه
nether millstone سنگ زیرین اسیاب
lower branch of meridian نصف النهار زیرین
trismus تشنج ارواره زیرین
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
press bed بخش زیرین پرس
sense organ اندام حسی
prosthesis اندام مصنوعی
golgy tendon organ اندام گلژی
plastisity اندام پذیری
largeof limb درشت اندام
slimpsy باریک اندام
swimming bell اندام شنا
svelt باریک اندام
flabelliform اندام بادبزنی
flabellate اندام بادبزنی
f. of uterus اندام رحم
phantom limb اندام خیالی
organology اندام شناسی
hemialgia دردنیمه اندام
terminal organ اندام پایانی
well set up خوش اندام
plasticity اندام پذیری
Lilliputian ریزه اندام
body-building پرورش اندام
olfactory organ اندام بویایی
organ of corty اندام کورتی
svelte باریک اندام
organography اندام شناسی
handsome <adj.> خوش اندام
extirpation قطع اندام
extirpation اندام برداری
shape ریخت اندام
mutilate بی اندام کردن
body building پرورش اندام
mutilates بی اندام کردن
mutilating بی اندام کردن
slimmed باریک اندام
slim باریک اندام
slimmest باریک اندام
organic موثردرساختمان اندام
slimming باریک اندام
slims باریک اندام
lithe لاغر اندام
sense modality اندام حسی
puny ریزه اندام
end organ اندام انتهایی
electric organ اندام برقزن
effector اندام مجری
shapes ریخت اندام
anthropometry اندام سنجی
petite ریزه اندام
orlop deck عرشه زیرین کشتی جنگی
semibasement نیم طبقه زیرین ساختمان
neck necessity قسمت زیرین تاج ستون
orlop عرشه زیرین کشتی جنگی
stag evil تشنج ارواره زیرین اسب
mandibular اروارهای وابسته به ارواره زیرین
jowl ارواره زیرین پرنده گونه
jowls ارواره زیرین پرنده گونه
eupelagic environment محیط زیر لایه زیرین
calipee کاسه زیرین لاک پشت
statuette پیکره کوچک اندام
hobby اسب کوچک اندام
hobbies اسب کوچک اندام
tegument جلد پوشش اندام
slimsy باریک اندام نحیف
slight باریک اندام پست
slighted باریک اندام پست
slighter باریک اندام پست
statuette تندیس ریزه اندام
wolf hound تازی درشت اندام
figurines پیکره کوچک اندام
organic اندام دار اساسی
midgets ریز اندام ریزه
statuettes تندیس ریزه اندام
midget ریز اندام ریزه
figurine پیکره کوچک اندام
statuettes پیکره کوچک اندام
slightest باریک اندام پست
exairesis برش اندام زیادی
lachrymals اندام های اشک
amputating قطع اندام کردن
body building ورزش زیبایی اندام
lachrymals اندام های اشکی
paidle اندام شنا پرک
amputated قطع اندام کردن
amputate قطع اندام کردن
amputates قطع اندام کردن
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
mutilated اندام بریده مغلوط
membered دارای .....اندام یا عضو
body-building ورزش زیبایی اندام
slighting باریک اندام پست
slights باریک اندام پست
jib بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
martingale طناب یا زنجیر زیرین دگل یابادبان
jibs بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
diffusion روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
jibbed بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
jibbing بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
dismembered اندام های کسی رابریدن
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
dismembering اندام های کسی رابریدن
dismembers اندام های کسی رابریدن
launce سگ ماهی باریک اندام خاردار
slim jim شبیه ادم لاغر اندام
dismember اندام های کسی رابریدن
tortricidae پروانه بید درشت اندام
tortricid پروانه بید درشت اندام
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
tortrix پروانه بید درشت اندام
labrum لب زیرین بند پائیان لبه بیرونی صدف لب
premaxilla استخوان جلو ارواره زیرین مهره داران
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
rachis اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
slenderize لاغر اندام شدن باریک کردن
limbs قطع کردن عضو اندام زبرین
limb قطع کردن عضو اندام زبرین
Give ( get , have ) somebody the shivers . ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
tiger moth پروانه درشت اندام ودراز بال
overshot jaw ارواره زبرین هنگامی که ازارواره زیرین جلوترامده است
rhizome ساقههای زیر زمینی ریشه مانند ساقه زیرین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com