Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (6 milliseconds)
English
Persian
dismember
اندام های کسی رابریدن
dismembered
اندام های کسی رابریدن
dismembering
اندام های کسی رابریدن
dismembers
اندام های کسی رابریدن
Other Matches
lops
دست یاپای کسی رابریدن
lopping
دست یاپای کسی رابریدن
lop
دست یاپای کسی رابریدن
lopped
دست یاپای کسی رابریدن
to pluck a pigeon
گوش ادم ساده لوحی رابریدن
member
اندام
organs
اندام
organ
اندام
memberless
بی اندام
mayhen
اندام
the unruly
اندام سر کش
members
اندام
dismemberment
اندام
flabelliform
اندام بادبزنی
golgy tendon organ
اندام گلژی
body-building
پرورش اندام
body building
پرورش اندام
hemialgia
دردنیمه اندام
largeof limb
درشت اندام
flabellate
اندام بادبزنی
f. of uterus
اندام رحم
extirpation
قطع اندام
effector
اندام مجری
electric organ
اندام برقزن
end organ
اندام انتهایی
extirpation
اندام برداری
puny
ریزه اندام
petite
ریزه اندام
anthropometry
اندام سنجی
organology
اندام شناسی
slimpsy
باریک اندام
svelt
باریک اندام
swimming bell
اندام شنا
terminal organ
اندام پایانی
Lilliputian
ریزه اندام
svelte
باریک اندام
handsome
<adj.>
خوش اندام
sense organ
اندام حسی
sense modality
اندام حسی
olfactory organ
اندام بویایی
organ of corty
اندام کورتی
organography
اندام شناسی
well set up
خوش اندام
phantom limb
اندام خیالی
plasticity
اندام پذیری
plastisity
اندام پذیری
prosthesis
اندام مصنوعی
mutilates
بی اندام کردن
shape
ریخت اندام
limbs
اندام زیرین
mutilate
بی اندام کردن
organic
موثردرساختمان اندام
mutilating
بی اندام کردن
slim
باریک اندام
slimmed
باریک اندام
slimmest
باریک اندام
limb
اندام زیرین
slimming
باریک اندام
slims
باریک اندام
shapes
ریخت اندام
lithe
لاغر اندام
tegument
جلد پوشش اندام
slimsy
باریک اندام نحیف
statuette
تندیس ریزه اندام
statuette
پیکره کوچک اندام
statuettes
تندیس ریزه اندام
figurines
پیکره کوچک اندام
figurine
پیکره کوچک اندام
organic
اندام دار اساسی
hobbies
اسب کوچک اندام
hobby
اسب کوچک اندام
midget
ریز اندام ریزه
midgets
ریز اندام ریزه
wolf hound
تازی درشت اندام
statuettes
پیکره کوچک اندام
membered
دارای .....اندام یا عضو
amputated
قطع اندام کردن
amputate
قطع اندام کردن
slights
باریک اندام پست
lachrymals
اندام های اشک
handsomeness
تناسب اندام مطبوعیت
slighting
باریک اندام پست
lachrymals
اندام های اشکی
slightest
باریک اندام پست
slighter
باریک اندام پست
amputates
قطع اندام کردن
amputating
قطع اندام کردن
paidle
اندام شنا پرک
body-building
ورزش زیبایی اندام
mutilated
اندام بریده مغلوط
body building
ورزش زیبایی اندام
exairesis
برش اندام زیادی
slight
باریک اندام پست
slighted
باریک اندام پست
sculpture in miniature
پیکر تراشی کوچک اندام
tortrix
پروانه بید درشت اندام
tortricidae
پروانه بید درشت اندام
tortricid
پروانه بید درشت اندام
sylphid
زن جوان وزیبا وباریک اندام
slim jim
شبیه ادم لاغر اندام
launce
سگ ماهی باریک اندام خاردار
to cut a figure
عرض اندام یاجلوه کردن
limbs
قطع کردن عضو اندام زبرین
rachis
اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
slenderize
لاغر اندام شدن باریک کردن
limb
قطع کردن عضو اندام زبرین
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
Give ( get , have ) somebody the shivers .
ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
tiger moth
پروانه درشت اندام ودراز بال
mammila
اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
willet
مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
scal away
ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
saury
ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
marring
ناقص کردن بی اندام کردن
marred
ناقص کردن بی اندام کردن
mar
ناقص کردن بی اندام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com