English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
high اندکی فاسد
highest اندکی فاسد
highs اندکی فاسد
Other Matches
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoils فاسد کردن فاسد شدن
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
wees اندکی
weeing اندکی
wee اندکی
dabs اندکی
halfway اندکی
dab اندکی
dabbed اندکی
awhile اندکی
slightly اندکی
partially اندکی
wait a bit اندکی
some اندکی
eftsoons اندکی پس از ان
parboil اندکی جوشاندن
loudish اندکی بلند
somedeal اندکی نسبتا
dankish اندکی نمسار
right before اندکی پیش
just before اندکی پیش
parboiling اندکی جوشاندن
choppy اندکی متلاطم
just اندکی پیش
parboiled اندکی جوشاندن
dampish اندکی نمسار
latish اندکی دیر
fewest اندکی از کمی از
eftsoon اندکی پس ازان
duskish اندکی تاریک
dryish اندکی خشک
half made اندکی دیوانه
peckish [British English] [colloquial] <adj.> اندکی گرسنه
half mad اندکی دیوانه
few اندکی از کمی از
fewer اندکی از کمی از
parboils اندکی جوشاندن
ten kilometres and more ده کیلومتر و اندکی بالا
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
wait a minute اندکی صبر کنید
wait a second اندکی صبر کنید
dullish اندکی تیره یاکمرنگ
narrowish اندکی تنگ یا باریک
lie off اندکی دور از کشتی
frigid دارای اندکی تمایل جنسی
to take something off and pric اندکی از بهای چیزی کاستن
to stay one's stomach شکم خودرا اندکی سیرکردن
put some milk to your tea اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
to fang a pump براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
he is always a little peculiar او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
crab پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
crabs پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
immoral فاسد
gamey فاسد
reprobatory فاسد
reechy فاسد
gamy فاسد
rantipole فاسد
putrid فاسد
sinister فاسد
peccant فاسد
rammish فاسد
peat زن فاسد
perverse فاسد
reprobate فاسد
reprobates فاسد
villainous فاسد
irregular فاسد
rotten فاسد
depraved فاسد
dissolute فاسد
abandoned فاسد
corrupting فاسد
corrupted فاسد
untoward فاسد
sedition فاسد
corrupt فاسد
spoilt فاسد
roue فاسد
defective فاسد
vicious فاسد
corrupts فاسد
incorruptness فاسد نشدگی
to be spoiled فاسد شدن
to be off [British E] فاسد شدن
putrefactive فاسد کننده
depraver فاسد کننده
deprave فاسد کردن
decomposable فاسد شدنی
cankery فاسد کننده
addle فاسد شدن
fox wood چوب فاسد
to go to the bad فاسد شدن
vendable پولکی فاسد
vendible پولکی فاسد
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
rankly بطور فاسد
rotters ادم فاسد
love alce ادم فاسد
invalid sale بیع فاسد
invalid contract عقد فاسد
indecomposable فاسد نشدنی
to be spoiled فاسد کردن
to be off [British E] فاسد کردن
spoiler فاسد سازنده
disintegrating فاسد شدن
vitiates فاسد کردن
vitiated فاسد شدن
heretic فاسد العقیده
vitiated فاسد کردن
heretics فاسد العقیده
corrosive فاسد کننده
vitiate فاسد شدن
foxed فاسد شده
vitiate فاسد کردن
spoiling فاسد کردن
spoiled فاسد کردن
vitiates فاسد شدن
vitiating فاسد کردن
disintegrates فاسد شدن
disintegrate فاسد شدن
erode فاسد شدن
ruins فاسد کردن
eroded فاسد شدن
ruining فاسد کردن
spoils فاسد کردن
erodes فاسد شدن
ruin فاسد کردن
eroding فاسد شدن
vitiating فاسد شدن
harlot فاسد الاخلاق
addle فاسد کردن
viler فاسد بداخلاق
vilest فاسد بداخلاق
degenerative فاسد کننده
viciously بطور فاسد
corrupts فاسد کردن
corrupting فاسد کردن
corrupted فاسد کردن
addle گندیده فاسد
corrupt فاسد کردن
raking بد اخلاق فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
vile فاسد بداخلاق
rotter ادم فاسد
harlots فاسد الاخلاق
spoil فاسد کردن
imperishable فاسد نشدنی
incorruptible فاسد نشدنی
rake بد اخلاق فاسد
perishable فاسد شدنی
invalids نامعتبر فاسد
invalid نامعتبر فاسد
scurvied دارای خون فاسد
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
consumable stores مواد فاسد شدنی
putrefies پوسیدن فاسد شدن
putrefy پوسیدن فاسد شدن
inquinate فاسد یا پلید کردن
rancid باد خورده فاسد
maladies فاسد شدگی بیماری
malady فاسد شدگی بیماری
perishable کالای فاسد شونده
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
perishable کالای فاسد شدنی
putrefied پوسیدن فاسد شدن
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
putrefying پوسیدن فاسد شدن
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
putridly بطور گندیده یا فاسد
Her morals are corruted . اخلاقش فاسد شده است
decaying فاسد شدن تنزل کردن
decays فاسد شدن تنزل کردن
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
decayed فاسد شدن تنزل کردن
decay فاسد شدن تنزل کردن
ruining از بین رفتن فاسد شدن
ruins از بین رفتن فاسد شدن
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
ruin از بین رفتن فاسد شدن
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
crumblings فاسد شده زوال یافته
true he is somewhat stingy.... راست است که اندکی خسیس است ولی ...
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
cankerous وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
to have gone off [British E] فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
necrotic دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
leaker گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com