Dictiornary-Farsi | اندیشههای درونی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 163 (8 milliseconds)

English	Persian
inmost thoughts	اندیشههای درونی


Other Matches

internal furnace	کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
schools of economic thought	مکاتب اندیشههای اقتصادی
brainstorming	گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
dynamic	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
endogenous	درونی
interiors	درونی
in-	:درونی
interior	درونی
civil	درونی
inward	درونی
inmost	درونی
intrinsic	درونی
intestine	درونی
intestines	درونی
indoor	درونی
subjective	درونی
tumble home	خم درونی
infelt	درونی
inside	درونی
in-	درونی
insides	درونی
internal	درونی
in	درونی
inner	درونی
in	:درونی
innermost	درونی
ingrowth	رویش درونی
internal reflection	انعکاس درونی
inherent viscosity	گرانروی درونی
inflow	ریزش درونی
intrinsic motivation	انگیزش درونی
intrinsic approach	رهیافت درونی
enteroceptor	گیرنده درونی
interoceptor	گیرنده درونی
entophyte	انگل درونی
springing of soffit	پاطاق درونی
spring of intrados	پاطاق درونی
internal consistency	هماهنگی درونی
intrados springing line	پاطاق درونی
intrados	قوس درونی
indravgnt	جریان درونی
loggia	ایوان درونی
internal pressure	فشار درونی
internal phase	فاز درونی
logarithmic viscosity number	گرانروی درونی
internal inhibition	بازداری درونی
internal command	فرمان درونی
internal friction	اصطکاک درونی
internal work	کار درونی
internal conversion	تبدیل درونی
internal energy	انرژی درونی
internal vibrator	لرزاننده درونی
internal font	فونت درونی
interiority	درونی بودن
interior affairs	کارهای درونی
interflow	جریان اب درونی
inner loop	حلقه درونی
internality	درونی بودن
inner shell electron	الکترون درونی
inner speech	گفتار درونی
intercorrelation	وابستگی درونی
internal secretion	ترشح درونی
internal temperature	دمای درونی
internal friction	سایش درونی
internal force	نیروی درونی
endophasia	تکلم درونی
aula	حیاط درونی
pectoral	صدری درونی
dynamically	نیروی درونی
dynamic	نیروی درونی
interiors	درونی درون
interior	درونی درون
innate	درونی چسبنده
interpolations	براورد درونی
interpolation	براورد درونی
internalizing	درونی کردن
internalizes	درونی کردن
internalized	درونی کردن
internalize	درونی کردن
internalising	درونی کردن
internalises	درونی کردن
internalised	درونی کردن
internalization	درونی ساختن
archivolt	قوس درونی
pectorals	صدری درونی
indoor	درونی داخلی
ductless gland	غده درونی
pore pressure	فشار درونی
endogenous event	رویداد درونی
endoderm	پرده درونی
esoteric	رمزی درونی
endocardium	پرده درونی دل
subjectivity	درونی بودن
the inner layer	لایه درونی
the inner layer	چینه درونی
in-fighting	کشمکش درونی
cooptation	انتخاب درونی
bal badak	تیغ درونی پا
mesophyll	بافت درونی برگ
psychogenesis	پیدایش نیروی درونی
internal sort	مرتب کردن درونی
midland	بین الارضین درونی
internal torque	گشتاور نیروی درونی
inherent [in] <adj.>	درونی [ماندگار] [ذاتی]
inwarness	بطون درونی بودن
thermionic arc	قوس گرمیونایی درونی
internist	متخصص داروهای درونی
sacrp	دیوار درونی خندق
scarp	دیوار درونی خندق
Internal energy	انرژی درونی [فیزیک]
internal resisting moment	لنگر مقاوم درونی
endospore	غشاء درونی تخم
endosporium	غشاء درونی تخم
enostosis	اماس درونی استخوان
endometrium	پرده درونی زهدان
endometritis	اماس درونی زهدان
internal consistency coefficient	ضریب همسانی درونی
endocrane	سطح درونی جمجمه
internalization	درونی یا باطنی کردن
endocarp	حلقه درونی میوه
endocarditis	اماس غشاء درونی دل
inner work function	انرژی خروج درونی
autotelic	دارای قصد درونی
dynamic pressure	فشار محرکه درونی
internal hard disk	دیسک سخت درونی
endo arterities	اماس درونی شریان
internal evidence	مدارک یاگواه درونی
inside berm	سکوی شیببر درونی
insides	نزدیک به مرکز بخش درونی
endocardial	وابسته به پرده درونی دلhypoblast
inside	نزدیک به مرکز بخش درونی
endosarc	قسمت درونی سفیده سلول
endoskeleton	استخوان بندی درونی حیوان
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal friction	مالش درونی سایش داخلی
escarp	سرازیری درونی خندق یاخاکریز
interoceptive	وابسته به انگیزش وتحریک درونی
extruded corner	[پیش آمدگی گوشه درونی]
internal ophthalmia	اماس درونی تخم چشم
auscultator	گوش کننده صداهای درونی بدن
to protect home industry	صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
integrated	مودمی که بخش درونی سیستم باشد
intramural	واقع در این سوی دیوارها درونی
entoptics	شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
field glass	عدسی درونی دوربین یاذره بین
lock	همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks	همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
gutter	فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
gutters	فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
intima	درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
smoke consumer	اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
proprioceptive	تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.	روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
epicanthus	لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
psychogenesis	ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
Marxists	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
metallography	شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu	ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion	ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal shield	زره درونی زره داخلی