English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
Other Matches
to go off half بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
disruptive pattern اشکار سازنده هدف استتارشده وسیله اشکار ساختن هدف استتار شده روی صفحه رادار
meditated اندیشه کردن
trow اندیشه کردن
meditate اندیشه کردن
meditating اندیشه کردن
cogitates اندیشه کردن
cogitating اندیشه کردن
to bethink oneself اندیشه کردن
conspiratress اندیشه کردن در
muse اندیشه کردن
bethink اندیشه کردن
mused اندیشه کردن
ponders اندیشه کردن
pondering اندیشه کردن
to set one's affection اندیشه کردن
cogitate اندیشه کردن
muses اندیشه کردن
cogitated اندیشه کردن
meditates اندیشه کردن
ponder اندیشه کردن
pondered اندیشه کردن
unfolded اشکار کردن
reveals اشکار کردن
displayed اشکار کردن
display اشکار کردن
displaying اشکار کردن
unfold اشکار کردن
displays اشکار کردن
revealed اشکار کردن
detecting اشکار کردن
detected اشکار کردن
lay open اشکار کردن
detect اشکار کردن
reveal اشکار کردن
unfolding اشکار کردن
unfolds اشکار کردن
detects اشکار کردن
to r.over something درچیزی اندیشه کردن
to make public اشکار یا علنی کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to ruminate on something اندیشه کردن [در باره چیزی]
ruminates اندیشه کردن دوباره جویدن
to contemplate about/on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
ruminating اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminate اندیشه کردن دوباره جویدن
to meditate on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
unfold فاش کردن اشکار شدن
unfolded فاش کردن اشکار شدن
quarries اشکار کردن معدن سنگ
unfolding فاش کردن اشکار شدن
quarry اشکار کردن معدن سنگ
unfolds فاش کردن اشکار شدن
quarrying اشکار کردن معدن سنگ
manifests اشکار اشکار ساختن
manifested اشکار اشکار ساختن
manifesting اشکار اشکار ساختن
manifest اشکار اشکار ساختن
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
deliberates اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated اندیشه کردن کنکاش کردن
uncovers اشکار کردن برهنه کردن
uncovers اشکار کردن کشف کردن
uncovering اشکار کردن برهنه کردن
uncovering اشکار کردن کشف کردن
uncover اشکار کردن کشف کردن
uncover اشکار کردن برهنه کردن
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greet درود گفتن تبریک گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greets درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
ranted لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranten لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rant لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
declare افهار کردن گفتن
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down <idiom> رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declares افهار کردن گفتن
declaring افهار کردن گفتن
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
welcome خوشامد گفتن پذیرایی کردن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
cites اتخاذ سند کردن گفتن
iterate دوباره گفتن بازگو کردن
abdicated تفویض کردن ترک گفتن
rumor شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicates تفویض کردن ترک گفتن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
abdicating تفویض کردن ترک گفتن
citing اتخاذ سند کردن گفتن
welcoming خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumour شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumored شایعه گفتن و یا پخش کردن
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
welcomes خوشامد گفتن پذیرایی کردن
hallucinating هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates هذیان گفتن اشتباه کردن
lecturing سخنرانی کردن خطابه گفتن
hallucinated هذیان گفتن اشتباه کردن
rumors شایعه گفتن و یا پخش کردن
hallucinate هذیان گفتن اشتباه کردن
welcomed خوشامد گفتن پذیرایی کردن
tongues گفتن دارای زبانه کردن
cite اتخاذ سند کردن گفتن
rumoured شایعه گفتن و یا پخش کردن
lectured سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecture سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
cited اتخاذ سند کردن گفتن
abdicate تفویض کردن ترک گفتن
rumours شایعه گفتن و یا پخش کردن
jaber وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
droning وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
Easier said than done . <proverb> گفتن سهل تر از عمل کردن است .
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to wheeze out باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunted دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
dogmatize امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
reflexion اندیشه
extemporal بی اندیشه
by rote بی اندیشه
extemporarily بی اندیشه
on the impluse of the moment بی اندیشه
devisal اندیشه
concepts اندیشه ها
offhanded بی اندیشه
offhandedly بی اندیشه
mentalities اندیشه
second thoughts اندیشه
brainchild اندیشه
mentality اندیشه
conception اندیشه
concept اندیشه
internal conception اندیشه
rapt in meditation اندیشه
anxieties اندیشه
incogitant بی اندیشه
solicitude اندیشه
idea اندیشه
ideas اندیشه
excogitation اندیشه
ideas اندیشه ها
ponderation اندیشه
notional اندیشه
anxiety اندیشه
thought اندیشه
afterthought پس اندیشه
afterthoughts پس اندیشه
meditation اندیشه
thoughts اندیشه
mentality شیوه اندیشه
deliberations اندیشه تامل
brooder اندیشه کننده
plan تدبیر اندیشه
deliberation اندیشه تامل
woriless بی غم اسوده بی اندیشه
plans تدبیر اندیشه
cerebrotonia اندیشه ورزی
notion اندیشه فکر
cerebrotonic اندیشه ورز
devisable شایسته اندیشه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com