Dictiornary-Farsi | اندیشه عاقبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 172 (8 milliseconds)

English	Persian
otherworldiness	اندیشه عاقبت


Other Matches

finally	عاقبت
at long last	عاقبت
afterclap	عاقبت
in the long run	عاقبت
futurity	عاقبت
the future	عاقبت
eventually	عاقبت
finales	عاقبت
finale	عاقبت
negotiation result	عاقبت مذاکرات
longsighted	عاقبت اندیش
successful	عاقبت بخیر
result of the negotiations	عاقبت مذاکرات
catastrophe	عاقبت داستان
catastrophes	عاقبت داستان
farseeing	عاقبت اندیش
far seeing	عاقبت بین
outcomes	عاقبت سرانجام
negotiation outcome	عاقبت مذاکرات
to come to good	عاقبت بخیرشدن
outcome	عاقبت سرانجام
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).	تقلب عاقبت ندارد
Who knows what the end wI'll be?	عاقبت کاررا کی می داند ؟
improvidence	عاقبت نیندیشی اسراف
To have foresight . To be provident.	عاقبت اندیش بودن
She came to grief . She came to a sticky end.	عاقبت بخیر نشد
catastrophical	مربوط به عاقبت داستان
He eventually landed in prison .	عاقبت کارش بزندان کشید
At last his anger exploded.	عاقبت از زور خشم ترکید
Surely things wI'll turn out well for him in the end.	مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.	اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
Idlenes is the partnet of want and shame.. <proverb>	عاقبت تنبلى ایتیاج و شرمسارى است .
prosperously	بطور نیک انجام با عاقبت خوش
We finally succeed in making a radio contact.	عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
meditation	اندیشه
afterthoughts	پس اندیشه
second thoughts	اندیشه
mentalities	اندیشه
extemporal	بی اندیشه
mentality	اندیشه
excogitation	اندیشه
devisal	اندیشه
incogitant	بی اندیشه
offhanded	بی اندیشه
offhandedly	بی اندیشه
on the impluse of the moment	بی اندیشه
by rote	بی اندیشه
reflexion	اندیشه
ponderation	اندیشه
rapt in meditation	اندیشه
notional	اندیشه
extemporarily	بی اندیشه
afterthought	پس اندیشه
ideas	اندیشه
ideas	اندیشه ها
idea	اندیشه
thought	اندیشه
brainchild	اندیشه
concepts	اندیشه ها
conception	اندیشه
thoughts	اندیشه
concept	اندیشه
anxieties	اندیشه
anxiety	اندیشه
solicitude	اندیشه
internal conception	اندیشه
intellectual history	تاریخ اندیشه ها
prenotion	پیش اندیشه
musingly	در حال اندیشه
idiographic	اندیشه نگار
immersed in thinking	غرق اندیشه
ideational fluency	سیالی اندیشه
ponderingly	اندیشه کنان
trow	اندیشه کردن
woriless	بی غم اسوده بی اندیشه
thought stopping technique	فن بازداری اندیشه
thought reading	اندیشه خوانی
thinkable	اندیشه پذیر
syntaxic thought	اندیشه منطقی
refelectingly	اندیشه کنان
premeditatedly	با اندیشه قبلی
to bethink oneself	اندیشه کردن
worry	اندیشه نگرانی
overwhelmed with reflection	مستغرق اندیشه
to set one's affection	اندیشه کردن
cogitated	اندیشه کردن
bubble	اندیشه پوچ
deliberation	اندیشه تامل
bubbled	اندیشه پوچ
bubbles	اندیشه پوچ
reflection	بازتاب اندیشه
plan	تدبیر اندیشه
ponders	اندیشه کردن
bubbling	اندیشه پوچ
mentalities	شیوه اندیشه
mentality	شیوه اندیشه
speculative	مربوط به اندیشه
deliberations	اندیشه تامل
notion	اندیشه فکر
notions	اندیشه فکر
cogitates	اندیشه کردن
cogitating	اندیشه کردن
cogitate	اندیشه کردن
opinions	رای اندیشه
plans	تدبیر اندیشه
opinion	رای اندیشه
cogitation	اندیشه وتفکر
meditate	اندیشه کردن
meditated	اندیشه کردن
meditates	اندیشه کردن
meditating	اندیشه کردن
forethought	اندیشه قبلی
ideation	اندیشه پردازی
cerebrotonia	اندیشه ورزی
cogitable	اندیشه پذیر
cogitativeness	قوه اندیشه
pondering	اندیشه کردن
pondered	اندیشه کردن
ponder	اندیشه کردن
cerebrotonic	اندیشه ورز
conspiratress	اندیشه کردن در
delib erator	اندیشه کننده
devisable	شایسته اندیشه
economic thought	اندیشه اقتصادی
ideality	اندیشه گرایی
brooder	اندیشه کننده
bethink	اندیشه کردن
worries	اندیشه نگرانی
telepathy	اندیشه خوانی
muse	اندیشه کردن
mused	اندیشه کردن
muses	اندیشه کردن
considered	با اندیشه صحیح
an absurd notion	اندیشه پوچ
association of ideas	تداعی اندیشه ها
the seat thought	مرکز اندیشه یا فکر
ideographs	حروف اندیشه نگاری
thinking type	سنخ اندیشه ورز
homo sapiens	انسان اندیشه ورز
to r.over something	درچیزی اندیشه کردن
cogitative	مربوط به اندیشه وتفکر
pursuance of a plan	تعقیب اندیشه یا نقشهای
to ruminate on something	اندیشه کردن [در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something	اندیشه کردن [در باره چیزی]
to meditate on/over something	اندیشه کردن [در باره چیزی]
to take counsel of one'spillow	شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to form a notion	اندیشه کردن خیال بستن
to go off half	بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
conceptualize	تصور یا اندیشه چیزی راکردن
ruminating	اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminates	اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated	اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminate	اندیشه کردن دوباره جویدن
extemporizing	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to consult one's pillow	هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to open one's mind	اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
what is bred in the bone will come out in the flesh <proverb>	عاقبت گرگ زاده گرگ شود
to speak one's mind	اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
intrusive thoughts	اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
marxist economics	نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cogitator	اندیشه کننده مطالعه کننده
deliberating	اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates	اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated	اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate	اندیشه کردن کنکاش کردن

otherworldiness

اندیشه عاقبت